خندهٔ از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 1
1. خندهٔ هرزه کار غُمر بود
خندهٔ برق را چه عُمر بود
1. خندهٔ هرزه کار غُمر بود
خندهٔ برق را چه عُمر بود
1. نوح را عمر جمله ده صد بود
حرص و امید او بر آن آسود
1. داشت لقمان یکی کریجی تنگ
چو گلوگاه نای و سینهٔ چنگ
1. فرش عمرت نوشته در شومی
این دو فرّاش زنگی و رومی
1. مثلت هست در سرای غرور
مثل یخ فروش نیشابور
1. جر دو رنگی نشد ز مرگ هلاک
مرد یک رنگ را ز مرگ چه باک
1. از ثَری تا به اوج چرخ اثیر
همه میرندهاند دون و امیر
1. تا بگوید ز انبیا و رسل
چون گرفتم به قهر بر سر پُل
1. زان ملوک عجم که در تاریخ
بخردان راست موعظت توبیخ
1. زان بنیآدم از صغار و کبار
که برآورده شد ز جمله دمار
1. در جهانی که عقل و ایمانست
مردن جسم زادن جانست
1. اینکه اقلیم بیم و امیدست
خود یکی روزه راه خورشیدست