1 شهوت ار جانت بارّه باز کند بر تو کارِ بتان دراز کند
2 گرچه از چهره عالم افروزند از شره دل درند و جان دوزند
3 همه در بند کام خویشتند عاشقان پیششان همه شمنند
4 از پی دردی روانها را چشمشان رخنه کرده جانها را
1 آن نگاری که سوی او نگری او دل از تو برد تو درد بری
2 روی اگر هیچ بینقاب کند راه پر ماه و آفتاب کند
3 ور کند هردو بند گیسو باز سه شب قدر برگشاید راز
4 دایگان زلف او چو تاب دهند چینیان نقش خود به آب دهند
1 دید وقتی یکی پراگنده زندهای زیر جامهای ژنده
2 گفت این جامه سخت خُلقانست گفت هست آنِ من چنین زانست
3 چون نجویم حرام و ندهم دین جامه لاابد نباشدم به از این
4 هست پاک و حلال و ننگین روی نه حرام و پلید و رنگین روی
1 کی بود جز به چشم ابلهوش آنکه او جان و دین ستاند خوش
2 شرب او شر دهد خورش خواری سیم او سم دهد زرش زاری
3 تا کی از لاف و از ستیزهٔ تو که مه تو مه حدیث ریزهٔ تو
4 هست بر خلق زیر جنبش دور چشم گرما و چشم سرما خور
1 هرکه جست از خدای خود دنیی مرحبا لیک نبودش عقبی
2 هردو نبود به هم یکی بگذار زان سرای نفیس دست مدار
3 هست بیقدر دنیی غدّار مر سگان راست این چنین مردار
4 وانکه از کردگار عقبی خواست گر مر او را دهیم جمله رواست
1 جامه از بهر عورت عامه است خاصگان را برهنگی جامه است
2 مر زنان راست جامه اندر خور حیدر و مرد و جوشن اندر بر
3 جامه بر عورتان پسندیدست جامهٔ دیبه آفت دیدست
4 مرد را در لباس خُلقان جوی گنج در کُنجهای ویران جوی
1 زینة اللّٰه نه اسب و زین باشد زینةاللّٰه جمالِ دین باشد
2 مرده ای زان شدی اسیرِ هوس دیده از مردگان کشد کرگس
3 در جهان منگر از پی رازش چکنی رنگ و بوی غمّازش
4 که تو اندر جهان بدسازان همچو رازی به دست غمازان
1 سفله چون خواند رو به مهمانش پس چه نانش شکن چه دندانش
2 بر درِ کارگاه طبع لئیم نز پی ایمنی که از سرِ بیم
3 گرچه زنجیر حلقه نپذیرد سفله را در بزن که خود میرد
4 برده چون طاعت و دل و دینت بادهٔ تلخ و عمر شیرینت
1 مرد دینی شراب تا چکند بط چینی سراب تا چکند
2 چیست حاصل سوی شراب شدن اوّلش شرّ و آخرش آب شدن
3 کردهای تو به خاک کوی گرو نرخ عمرش چو باد خویش دو جو
4 تو بدان آب دل مگردان خوش کو از آن آب رفت در آتش
1 گفت بهلول را یکی داهی جبهای بُرد بخشمت خواهی
2 گفت خواهم دویست چوب بر او گفت چوبت چه آرزوست بگو
3 گفت زیرا که در سرای غرور راحت از رنج دل نباشد دور
4 از پی آنکه در سرای سپنج هیچ راحت نیافت کس بیرنج