سنایی غزنوی

صفحه 2 از 7
7 اثر از الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / سنایی غزنوی / حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی / الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه

الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی

1 شهوت ار جانت بارّه باز کند بر تو کارِ بتان دراز کند

2 گرچه از چهره عالم افروزند از شره دل درند و جان دوزند

3 همه در بند کام خویشتند عاشقان پیششان همه شمنند

4 از پی دردی روانها را چشمشان رخنه کرده جانها را

1 آن نگاری که سوی او نگری او دل از تو برد تو درد بری

2 روی اگر هیچ بی‌نقاب کند راه پر ماه و آفتاب کند

3 ور کند هردو بند گیسو باز سه شب قدر برگشاید راز

4 دایگان زلف او چو تاب دهند چینیان نقش خود به آب دهند

1 دید وقتی یکی پراگنده زنده‌ای زیر جامه‌ای ژنده

2 گفت این جامه سخت خُلقانست گفت هست آنِ من چنین زانست

3 چون نجویم حرام و ندهم دین جامه لاابد نباشدم به از این

4 هست پاک و حلال و ننگین روی نه حرام و پلید و رنگین روی

1 کی بود جز به چشم ابله‌وش آنکه او جان و دین ستاند خوش

2 شرب او شر دهد خورش خواری سیم او سم دهد زرش زاری

3 تا کی از لاف و از ستیزهٔ تو که مه تو مه حدیث ریزهٔ تو

4 هست بر خلق زیر جنبش دور چشم گرما و چشم سرما خور

1 هرکه جست از خدای خود دنیی مرحبا لیک نبودش عقبی

2 هردو نبود به هم یکی بگذار زان سرای نفیس دست مدار

3 هست بی‌قدر دنیی غدّار مر سگان راست این چنین مردار

4 وانکه از کردگار عقبی خواست گر مر او را دهیم جمله رواست

1 جامه از بهر عورت عامه است خاصگان را برهنگی جامه است

2 مر زنان راست جامه اندر خور حیدر و مرد و جوشن اندر بر

3 جامه بر عورتان پسندیدست جامهٔ دیبه آفت دیدست

4 مرد را در لباس خُلقان جوی گنج در کُنجهای ویران جوی

1 زینة اللّٰه نه اسب و زین باشد زینة‌اللّٰه جمالِ دین باشد

2 مرده ای زان شدی اسیرِ هوس دیده از مردگان کشد کرگس

3 در جهان منگر از پی رازش چکنی رنگ و بوی غمّازش

4 که تو اندر جهان بدسازان همچو رازی به دست غمازان

1 سفله چون خواند رو به مهمانش پس چه نانش شکن چه دندانش

2 بر درِ کارگاه طبع لئیم نز پی ایمنی که از سرِ بیم

3 گرچه زنجیر حلقه نپذیرد سفله را در بزن که خود میرد

4 برده چون طاعت و دل و دینت بادهٔ تلخ و عمر شیرینت

1 مرد دینی شراب تا چکند بط چینی سراب تا چکند

2 چیست حاصل سوی شراب شدن اوّلش شرّ و آخرش آب شدن

3 کرده‌ای تو به خاک کوی گرو نرخ عمرش چو باد خویش دو جو

4 تو بدان آب دل مگردان خوش کو از آن آب رفت در آتش

1 گفت بهلول را یکی داهی جبه‌ای بُرد بخشمت خواهی

2 گفت خواهم دویست چوب بر او گفت چوبت چه آرزوست بگو

3 گفت زیرا که در سرای غرور راحت از رنج دل نباشد دور

4 از پی آنکه در سرای سپنج هیچ راحت نیافت کس بی‌رنج

سنایی غزنوی

7 اثر از الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.