اندر از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 1
1. اندر آمد چو ماه در شبگیر
انَعِم اللّٰه صباح گویان پیر
1. اندر آمد چو ماه در شبگیر
انَعِم اللّٰه صباح گویان پیر
1. گفتم ای ایزد سرشته ز نور
وی ز عکس رخ تو دیو چو حور
1. گفت من دست گرد لاهوتم
قائد و رهنمای ناسوتم
1. لب چو بگشاد پیر فرزانه
سایه بیرون گریخت از خانه
1. چون خرد در لبت به جان نگرم
چون قلم بر خطت به جان گذرم
1. آنچه بر تن قبول بر جان رد
وانچه بر پای نیک بر سر بد
1. آن شنیدی که در گه عیسی
خواست باران به حاجت از مولی
1. آنکه با نقشهای زیبااند
تختهٔ کودکان و دیبااند
1. خوب را از برای دستِ فراخ
جاودان شاخ شاخ ریزد شاخ
1. شاهد پیچ پیچ را چکنی
ای کم از هیچ هیچ را چکنی
1. شهوت ار جانت بارّه باز کند
بر تو کارِ بتان دراز کند
1. آن نگاری که سوی او نگری
او دل از تو برد تو درد بری