فی فضیلة امیرین العادلین والسبطین قرتی العینین سیدا شباب اهل الجنّة الحسن والحسین رضواناللّٰه علیهما، قال النبی صلیاللّٰه علیه و سلّم: اولادنا اکبادنا فان عاشوا حزنونا وان ماتوا قتلونا، و قال ایضا صلیاللّٰه علیه و آله و سلّم: نعم الراکب و نعم الجمل و ابوهما خیرٌ منهما رضیاللّٰه عنهما و عن والدیهما. ,
ذکر الامام العالم العارف جمالالدّین کمال الاسلام مفتی الشرق والغرب سیّدالعلماء والفقهاء مفتاح الشریعة سراجالسنّه کنوز الاحادیث ابیعبداللّٰه محمّدبن ادریس شافعی رحمةاللّٰه علیه. ,
2 چون فروشد چراغ دین نبی روی بنمود ماه مطّلبی
3 از پس بدرِ دین نه دیر چه زود آفتابِ زمانه چهره نمود
4 رَو بجو ار ز دیده در طلبی راهِ شرع از امام مطلبی
1 بوعلی آنکه در مشام ولی آید از گیسوانش بوی علی
2 قرّةالعین مصطفی او بود سیّدالقوم اصفیا او بود
3 آن جنان دُر در آن صدف او بود انبیا را به حق خلف او بود
4 جگر و جان علی و زهرا را دیده و دل حبیب و مولی را
1 دشمنان قصد جان او کردند تا دمار از تنش برآوردند
2 عمروعاص از فساد رایی زد شرع را خیره پشت پایی زد
3 بر یزید پلید بیعت کرد تا که از خاندان برآرد گرد
4 شرم و آزرم جملگی بگذاشت جمعی از دشمنان بر او بگماشت
1 در جمل چون معاویه بگریخت خون ناحق بسی به خیره بریخت
2 شد هزیمت به جانب بغداد گشته از فعل زشت خود ناشاد
3 سرِ احرار حیدر کرّار سرفراز مهاجر و انصار
4 چون مصاف معاویه بشکست یافت بر لشکر معاویه دست
1 خالِ ما بود خصم او حالی لیک از جمله خیرها خالی
2 خال مشکین نبود بر خورشید خال بر دیده بود لیک سپید
3 آنکه مرد دها و تلبیس است آن ته خال و نه عم که ابلیس است
4 وانکه خوانی کنون معاویهاش دان که در هاویهست زاویهاش
ذکر الشهید القتیل المظلوم ابی عمر عثمانبن عفان ذیالنورین المکرم فیالمنزلین ختن رسولاللّٰه صلیاللّٰه علیه و سلّم باثنتین ام کلثوم و رقیة المبارکتین الکریمتین جامع القرآن الشاهد یومالتقی الجمعان الذی انزلاللّٰه سبحانه و تعالی فی شانه: امّن هو قانت آناء اللیل ساجدا و قائما یحذر الآخرة و یرجو رحمة ربّه، و قال النبی صلیاللّٰه علیه و سلّم فی حقه: عینالایمان عثمانبن عفان مجهز جیشالعسرة، و قال ایضاً صلواتاللّٰه و سلامه علیه حکایة عناللّٰه تعالی: استحییت من عثمانبن عفان، و قال الحیاء من الایمان و عثمان عین الحیاء، و قال علیهالسّلام انا مدینة الحیاء و عثمان بابها. ,
2 گاه با عمر کرده نقص پدید چون به حیدر رسید خود نرسید
3 آنکه بر جای مصطفی بنشست بر لبش شرم راه خطبه ببست
4 آن ز لکنت نبود بود از شرم زانکه دانست جانش را آزرم
1 بود در شهر کوفه پیرزنی سالخورده ضعیف و ممتحنی
2 بود از اولاد مصطفی و علی ممتحن مانده بیحبیب و ولی
3 کودکی چند زیر دست و یتیم شده قانع ز کربلا به نسیم
4 زال هر روز بامداد پگاه کودکان را فگندی اندر راه
1 عزمت از حضرت نبی و علیست در لحاف خلاف خفتن چیست
2 کودکان راست فرش و بستر خواب مرد را ذوالفقار همچون آب
3 وقت نامد که از رهِ آزرم دارد از مهل دوست جهل تو شرم
4 مهر برکن ز ملک و ملک جهان زادِ راه از جلال حق بستان
1 عدل او بود با قضا همبر حکم او بود تیز رو چو قدر
2 بیشه بر گور کرد همچو حرم تله بر مرغ کرده همچو ارم
3 کرده از امر او به دستوری از همه ناپسندها دوری
4 کرده از عدل او به دل سوزی گرگ با جان میش خوش پوزی