ای از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 1
1. ای درون پرور برون آرای
وی خردبخش بیخرد بخشای
...
1. ای درون پرور برون آرای
وی خردبخش بیخرد بخشای
...
1. به خودش کس شناخت نتوانست
ذات او هم بدو توان دانست
...
1. احدست و شمار از او معزول
صمدست و نیاز ازو مخذول
...
1. دهر بیقالب قدیمی او
طبع بی باعث کریمی او
...
1. پس چو مطلوب نبود اندر جای
سوی او کی بود سفرت از پای
...
1. بود شهری بزرگ در حدِ غور
واندر آن شهر مردمان همه کور
...
1. آن یکی رجل گفته آن یک ید
بیهده گفتهها ببرده ز حد
...
1. راد مردی ز غافلی پرسید
چون ورا سخت جلف و جاهل دید
...
1. جانت را دوزخ آشیانه مکن
خاطرت را محالْ خانه مکن
...
1. هرکه را عون حق حصار شود
عنکبوتیش پردهدار شود
...
1. راد مردی کریم پیش پسر
داد چندین هزار بدرهٔ زر
...
1. آن نبینی که پیشتر ز وجود
چون تو را کرد در رحم موجود
...