ای چو نعمانبن ثابت در از سنایی غزنوی قصیده 1
1. ای چو نعمانبن ثابت در شریعت مقتدا
وی بحجت پیشوای شرع و دین مصطفا
...
1. ای چو نعمانبن ثابت در شریعت مقتدا
وی بحجت پیشوای شرع و دین مصطفا
...
1. کفر و ایمان را هم اندر تیرگی هم در صفا
نیست دارالملک جز رخسار و زلف مصطفا
...
1. ای نهاده پای همت بر سر اوج سما
وی گرفته ملک حکمت گشته در وی مقتدا
...
1. تا ز سر شادی برون ننهند مردان صفا
دست نتوانند زد در بارگاه مصطفا
...
1. ای سنایی گر همی جویی ز لطف حق سنا
عقل را قربان کن اندر بارگاه مصطفا
...
1. منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
...
1. مکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه نه آنجا باش و نه اینجا
...
1. ای بنام و خوی خوش میراث دار مصطفا
بر تو عاشق هر دو گیتی و تو عاشق بر سخا
...
1. آراست جهاندار دگرباره جهان را
چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را
...
1. شاه را خواهی که بینی، خاک شو درگاه را
ز آبرو آبی بزن درگاه شاهنشاه را
...
1. ای خواجه چه تفضیل بود جانوری را
کو هیچ به از خود نشناسد دگری را
...
1. دیده نبیند همی، نقش نهان ترا
بوسه نیابد همی، شکل دهان ترا
...