به غیر جلوه رویت مرا بهاری از صامت بروجردی غزل 25
1. به غیر جلوه رویت مرا بهاری نیست
دگر مرا به خزان و بهار کاری نیست
1. به غیر جلوه رویت مرا بهاری نیست
دگر مرا به خزان و بهار کاری نیست
1. جز مهر تو ای مه سروکارم به کسی نیست
جز خاک سر کوی تو بر سر هوسی نیست
1. فلک همان نه تو را مهربان به ما نگذاشت
به هیچ دور دو دل با هم آشنا نگذاشت
1. مرد عاشقپیشه از کفران نعمت ننگ دارد
هرچه معشوق از تغافل کار بر وی تنگ دارد
1. خوش آن تنی را که مو به موی شکنج زلفت بتاب دارد
خوش آن دلی را که آرزوی خیال رویت کباب دارد
1. ای دل از این ناله گر تاثیر میخواهی ندارد
با دمی زان لعتب کشمیر میخواهی ندارد
1. سر دار محبت سر فرازی برنمیدارد
اناالحق گفتن منصور بازی برنمیدارد
1. قیمت به خود از عشق تو ارزان بگذارد
خواهد که دلم پا به سر جان بگذارد
1. طره صیادی مرا در زلف خود زنجیر کرد
تار مویش را به سحر غمزه طوق شیر کرد
1. غمت آن روز که جا در دل ویرانم کرد
سیر از سیر و صفای گل و بستانم کرد
1. دو شینه دل از دوری دلبر گله میکرد
تنگ از طمع وصل بخود حوصله میکرد
1. دلم بهانه رویت زیاد میگیرد
دلم بهانه رویت زیاد میگیرد