1 کنون کافتاد دور حسین با این زلف و چوگانها سر ما و به راه عشق بودن گوی میدانها
2 درین درگه محرم مزن بهر گشایش دم که اینجا بش سهان را سرشکست از چوب دربانها
3 از این دریای پهناور به زودی رخت بیرون بر که عمری بایدت سر کوفت بر سنگ بیابانها
4 مرو در طورای موسی بیا در کوی مشتاقان بسی انوار طالع بین از این چاک گریبانها
1 ای خوش آن روز که دل به هر غمت جایی داشت سر سودازده با مهر تو سودایی است
2 هر چه سوز دلم از درد فراقت غم نیست کاشکی شام غمت و عده فردایی داشت
3 گفت از دامن مقصود مکش دست ای کاش دل شوریده من تاب و توانای داشت
4 خانه بر دوش کسی یاد ندارد چون من باز مجنون به جهان گوشه صحرایی داشت
1 به دامنم نبود گر دل فکار منست گواه خون شدن قلب داغدار منست
2 همیشه جیب و کنارم ز اشک دیدهتر است بدان بهار که نبود خزان بهار منست
3 ز بس به گوش گرفتم چو باد پند کسان همین سزای منست این که در کنار من است
4 ز بعد قتل مشورید خون ز چهره مرا چرا که از ستم یار یادگار منست
1 اختلاف اهل دل خوبس اهل دل کجاست آنکه حل سازد یکی از این همه مشکل کجاست
2 روزگاری شد که سرگردان دشت حیرتم یک نفر پیدا نشد تا گویدم منزل کجاست
3 غرقه در دریای خودبینی شدم دردا که نیست ناخدای کاملی تا گویدم ساحل کجاست
4 لیلی ما را همی گویند کاندر محمل است کس نمیگوید کدامین کاروان محمل کجاست
1 از تیر خطا کردن تو دل گلهمند است ای سخت کمان قیمت یک تیر تو چند است
2 هر چند بود بخت من غمزده کوتاه الحمد که اقبال تو امروز بلند است
3 اهل خردم پند دهند از چه نگویند با خوبش که دیوانه کجا قابل پند است
4 از محنت بیداری شبها خبرش نیست آن را که سحر تکیه به دیبا و پرند است
1 تبسم لبت از لعل آبدارتر است ز فصل گل رخ خوب تو خوش بهارتر است
2 سمند تازی نازت به قلب های خراب ز رخش رستمی ای شوخ راهوارتر است
3 فساد زلف تو در جنت رخت همه جا ز مار و فتنه ابلیس آشکارتر است
4 به پیش عقرب زلفت خوشم ولی چه کنم که چشم شوخ تو هر روز پایدارتر است
1 خندهات نوش لب ز آب بقا شیرینتر است نزد ما نفرین تلخت از دعا شیرینتر است
2 ایمنی جستن ز استغنا طریق ابلهی است خواب راحت بر سریر بوریا شیرینتر است
3 غیر نخوت نیست نان در سفره ابنای دهر آب کشکول کریمان گدا شیرینتر است
4 غیر نخوت نیست نان در سفره ابنای دهر آب کشکول کریمان گدا شیرینتر است
1 اطراف رخت را خط شبرنگ گرفته است افستس که آن آینه را زنگ گرفته است
2 هر سو نگرم تیر جفایی به کمین است خوش در سر بخت دل ما تنگ گرفته است
3 از دیر خرامیدن تیرت عجبی نیست گر دیر حنای دل ما رنگ گرفته است
4 یک جا سپه غمه و یک جا صف مژگان در کوی تو امشب ز دو جا جنگ گرفته است
1 ز خوب و زشت جهان یار ما به ما کافی است اگر وفا نکن با کسی جفا کافی است
2 به بینشانیم ای روزگار خنده مکن که بهر سرزنشت نامی از هما کافی است
3 مرا به دام تعلق فزون زبون منمای که خشت زیر سر و خاک زیر پا کافی است
4 گذشتم از سر و سامان کدخدایی دهر که کد به کار نیاید همان خدا کافی است
1 گرچه هر تیر جفا کز تو رسد مطلوبست خود بگو عاشق بیچاره مگر ایوبست
2 ترک اولی نبود شیوه حسن است ولی آنکه در خاطر یوسف نبود یعقوبست
3 یا رب این شاخ محبت که خزانش مرساد گرچه بارم ندهد سایه او هم خوبست
4 نی همین مسجد و محراب پرافسانه ز اوست بهر هفتاد و دو ملت رخ او آشوبست