به دامنم نبود گر دل فکار از صامت بروجردی غزل 13
1. به دامنم نبود گر دل فکار منست
گواه خون شدن قلب داغدار منست
1. به دامنم نبود گر دل فکار منست
گواه خون شدن قلب داغدار منست
1. اختلاف اهل دل خوبس اهل دل کجاست
آنکه حل سازد یکی از این همه مشکل کجاست
1. از تیر خطا کردن تو دل گلهمند است
ای سخت کمان قیمت یک تیر تو چند است
1. تبسم لبت از لعل آبدارتر است
ز فصل گل رخ خوب تو خوش بهارتر است
1. خندهات نوش لب ز آب بقا شیرینتر است
نزد ما نفرین تلخت از دعا شیرینتر است
1. اطراف رخت را خط شبرنگ گرفته است
افستس که آن آینه را زنگ گرفته است
1. ز خوب و زشت جهان یار ما به ما کافی است
اگر وفا نکن با کسی جفا کافی است
1. گرچه هر تیر جفا کز تو رسد مطلوبست
خود بگو عاشق بیچاره مگر ایوبست
1. جلوه گر گردد چو حسن او را جفایی لازمست
عشق چون شد پرده در او را وفایی لازمست
1. در سر کوی وفا عشاق را منزل یکیست
گر کم و بیشت تخم معرفت حاصل یکیست
1. کشتن منصور نزد عاشقان دشوار نیست
چو نکند عاشق که در این دوره دیگر دار نیست
1. مرد خدا فریفته مال و جاه نیست
در بند مال و دولت و تاج و کلاه نیست