1 بجز از آتش دراز زبان بجز از خامه زبان کوتاه
2 کس نیارست کرد در عالم دو زبانی و سرکشی با شاه
3 لاجرم خاکسار و سرگردان آن به تون رفت و این به آب سیاه
4 در آن اندیشه مه بگداخت تن را که بندد بر سمندش خویشتن را
1 خبر دادند دانایان پیشین که وقتی پادشاهی بود در چین
2 زمانه تابع حکم روانش سلاطین خاک بوس آستانش
3 رسوم داد و دین بنیاد کرده به داد و دین جهان آباد کرده
4 به عهدش کس نبودی در همه چین جگر خونین به جز آهوی مشکین
1 طاووس روز تا ز افق جلوه میکند شاها، همای رای تو دولت شکار باد
2 این روزگار و دایره لاجورد را دایم به گرد نقطه چترت مدار باد
3 هر خلعت مراد که میبخشد آسمان از جامه خانه کرمت مستعار باد
4 خورشیدت از شمار غلاماندرگه است بر در تر از غلام چنین صد هزار باد
1 درودی بیشمار از رب ارباب بر احمد باد و بر آل و بر اصحاب
2 پناه خسروان و شهریاران سر و تاج سران و تاجداران
3 اساس خطه دین باد دایم به عون و عدل شاهنشاه قایم
4 سکندر رایت جمشید شوکت فریدون زینت و پرویز طلعت
1 ز رحمت انبیا را آفریده وز ایشان مصطفی را برگزیده
2 امام سیصد و شصت و شش اخبار سپهر هر دو شش ماه ده و چار
3 شهشنشاه سریر ملک لولاک سوار عرصه میدان افلاک
4 محمد عالم علم یقین است محمد رحمة للعالمین است
1 شوق می ام نیمه شب بر در خمار برد بوی گلم صبح دم بر صف گلزار برد
2 ناله چنگ مغان آمد و گوشم گرفت بیخودم از صومعه بر در خمار برد
3 با همه مستی مرا پیر مغان بار داد هرچه ز هستی من یافت به یکبار برد
4 ساقی ام از یک جهت ساقر و پیمانه داد مطربم از یک طرف خرقه و دستار برد
1 آفتابی از شکاف ابر ایما میکند عاشقان را در هوا چون ذره رسوا میکند
2 باز در زیر نقاب فستقی رخسار گل مینماید بلبلان را مست و شیدا میکند
3 لعل او با من به لطف و خنده میگوید سخن گوهر پاکیزه خویش آشکارا میکند
4 میشود بر خود ز من آشفتهتر کو یک نظر منظر خود را به چشم من تماشا میکند
1 در آن شب دید جمشید آفتابی چو طاووسی خرامان در خرابی
2 گرفته خوش لب آبی و رودی برود اندر همی زد خوش سرودی
3 میان شب فروغ فر شاهی چو نور دیده تابان در سیاهی
4 رخش چون برگ گل زیر کلاله سر زلفش به خم چون قلب لاله
1 گلی دید از هوا پیراهنش چاک مهی از آسمان افتاده در خاک
2 ز پا افتاده قدی همبر سرو پریده طوطی هوش از سر سرو
3 عرق بر عارض گلگون نشسته هزاران عقد در بر گل گسسته
4 چو نیلوفر گل صد برگ در آب شده بادام چشمش در شکر خواب
1 در آن خرگه بت موزون شمایل چو معنی لطیف و بکر در دل
2 پرستاری« پری رخسار» نامش، پری و آدمی از جان غلامش
3 ز خرگه بانگ زد کای بار سالار چه بار آوردهای؟ بگشای و پیش آر
4 سخن پرداز چین گفت ای خداوند ندارم هیچ کاری من بدین بار