روز کسوف ار از سلمان ساوجی جمشید و خورشید 13
1. روز کسوف ار کند قصد بدوزد به تیر
قبه سیمین ماه بر سپر آفتاب
1. روز کسوف ار کند قصد بدوزد به تیر
قبه سیمین ماه بر سپر آفتاب
1. طاووس روز تا ز افق جلوه میکند
شاها، همای رای تو دولت شکار باد
1. خبر دادند دانایان پیشین
که وقتی پادشاهی بود در چین
1. چو روی خود بهشتی دید در خواب
روان هر سوی چو کوثر چشمه آب
1. گفتم خیال وصلت گفتا به خواب بینی
گفتم مثال رویت گفتا در آب بینی
1. مطول قصهای دارم که گر خواهم بیان کردن
به صد طومار و صد دفتر نشاید شرح آن کردن
1. چو صبح از جیب گردون سر بر آورد
زمانه چتر گردون بر سر آورد
1. در آخر غنچه این راز بشکفت
حدیث خواب یک یک با پدر گفت
1. گوئیا این نقش بیجان صورت جان من است
نقش بیحانش مخوان کان نقش جانان منست
1. یکایک باز گفت: ؟«ای صورت انگیز
کنون این چاره را رنگی برآمیز
1. ملک جمشید کرد آن راز مشهور
فرستاد از در و درگاه فغفور
1. به روز فرخ و حال همایون
ملک جمشید رفت از شهر بیرون