1 بر آستان رفیع خدایگان جهان سپهر کوه و قار آفتاب ابر عطا
2 ستاره لشکر خورشید رای گردون قدر سکندر آیت جمشید ملک دارا را
3 خدایگان سلاطین امیر شیخ حسن که باد کام و مرادش همه روان و روا
4 کمینه بنده داعی دولتش سلمان پش از وظیفه ارسال بندگی و دعا
1 گر چو گل خواهی که باشی سرخ روی از زرت دامن فرو باید فشاند
2 در زد آتش به برگ و ساز خویش پیش خلقش لاجرم آبی نماند
1 دیگر از خرج پرو دخل کمش چندی قرض هست و فرض است که قرض غرما باز دهد
2 بنده را غیر در شاه دری دیگر نیست قرض باید که ز انعام شما باز دهد
3 وجه این قرض که از من غرما میخواهند گر نخواهد ز تو سلمان ز کجا باز دهد؟
1 من که باشم که شوی رنجه به پرسیدن من این چنین لطف و کرم هم ز شما برخیزد
2 پادشاهی تو هم عذر تو خواهه ورنه چه ز دست من درویش گدا برخیزد
1 بلقیس ثانی ای که صد پایه رای تو بالای دست را بعه آسمان نشست
2 لطفت به آستین کرم پاک میکند گردی که گرد دامن آخر زمان نشست
3 خورشید مهر توست که در جان چرخ تافت گوهر حدیث توست که در طبع کان نشست
4 گردی است کز نشاط تو برخاست آسمان آنگه به خدمت آمد و بر آستان نشست
1 خسروا این امیر کرمان چند کفن خود چو کرم پیله تند
2 خیل کرمان تو مورگیر و ملخ با سلیمان و ملک او چه زند
3 آفرین بر ثبات و حلم تو کو پشت کوه از شکوه میشکند
4 صبر ایوبی تو کرمان را من بر آنم که زود بر فکند
1 خدایگان وزیران ملک آصف عهد زهی نهاده نهاد تو عدل را بنیاد
2 غبار ادهم کلک تو عنبر اشهب غلام سنبل خلق تو سوسن آزاد
3 ز صنع تربیت رای بنده پرور توست خرد که پیر فلک را نزاده دارد یاد
4 گر از شمامه خلقت صبا اثر یابد شود بنفشه محزون چو گل از آن هم شاد
1 یک حدیثم یادگارست از پدر کای پسر چون حاجتی افتد تو را
2 همت از صاحب دلی کن التماس پس به صاحب دولتی بر التجا
1 ای وزیری که دلت همت اگر در بندد گره عقد ز ابروی فلک بگشاید
2 قدم همت تو تارک کیوان سپرد چنبر طاعت تو گردن گردون ساید
3 در زمان قلمت زهره ندارد بهرام که زبان و لب شمشیر به خون آلاید
4 هرچه با عقل در ایام تو کردند رجوع گفت تا خواجه درین باب چه میفرماید
1 صدر عالی، کمال دولت و دین ای به تو کشور کرم، آباد
2 در سخا و مروت و احسان مثل تو مادر زمانه نزاد
3 هر که او دست در رکاب تو زد پای بر فرق فرقدان بنهاد
4 از بزرگان روزگار تویی خوب خلق و اصیل و نیک نهاد