17 اثر از قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 الا ای آفتاب مشرق فضل که تاب مهرت اندر جان ماه است

2 عنان تا تافتی بر جانب شام جهان در چشم من چون شب سیاه است

3 به امید قدومت انجمن را همه شب دیده چون انجم به راه است

1 ای جهانگیری که وقت رفتن و باز آمدن موکب نصرت عنایت در عنان پیوسته است

2 کرده سهم عدل تو صد پی کمان را گوشه گیر ساخته شمشیر را کلک تو دایم دسته است

3 دین پناها مدتی شد کز سواد حضرتت مردم چشمم چو اشک من کناری جسته است

4 جز خیالت کس نمی‌آید به پرسش بر سرم خواب دست از من به آب دیده من شسته است

1 تا مادر زمانه بتایید نه پدر آیین وضع و حمل ولادت نهاده است

2 وین مهد لاجوردی افلاک را خرد آرایش از جواهر جرام داده است

3 دل شاد باش کز صدف فطرات وجود پاکیزه جوهری چو تو هرگز نزاده است

1 پادشاها ز عمر خویش مرا بی حضور شما چه فایده است

2 از دعا گو به غیبت و حضور شاه را جز دعا چه فایده است

3 همچنان چون ز حضرتت دورم بودن اینجا مرا چه فایده است

1 دادند اشتری دو سه نواب شه مرا شادان شدم از آنکه مرا چارپا بسی است

2 عقلم به طنز می‌گفت انظر الی الابل کاندر ابل عجایب صنع خدا بسی است

3 دیدم ضعیف جانوری مثل عنکبوت گفتم کزین متاع مرا در سرا بسی است

4 پرسیدمش چه جانوری گفت من شتر گفتم بلای جانی و ما را بلا بسی است

1 می که نفع است درو در خوردست گرچه بیش از همه بدنام و دنی است

2 خار کو ما در گلبرگ طری است ز آنچه آزار کند سوختنی است

1 دیدن خواجگان بلایی بود بنده عمری ازین بلا می‌جست

2 ناگهانش به علت رمدی دولتی داد اتفاقی دست

3 رفت در کنج خانه‌ای تاریک دیده دربست و از بلا وارست

4 بنده صد سال دیگر ار باشد بیش ازین خواجگان که اکنون هست

1 دیدمش دوش رخ تراشیده گفتم ای جان و دل که روی تو خست

2 گفت مشاطه بهر چشم بدان خالی از وسمه بر رخم می‌بست

3 عرضم زانکه سخت نازک بود تاب وسمه نداشت خون برجست

1 شاها یقین که مدح و ثنای تو برترست زانها که در سواد دل و دفتر آمده است

2 شاها بیان حال مفصل نمی‌کنم درد مفاصل است که گردم برآمدست

3 از درد جامه‌ای که به زانو همی رسد زین جامه خانه بهره من چاکر بر آمدست

4 درد دل و جفای جهانم نبود بس کم درد پای نیز کنون بر سر آمدست

1 چون به قشلاق قرا باغ آمدیم گفتم از افلاس وا خواهیم رست

2 جرها زین مملکت خواهیم کرد طرفه‌ها ز اطراف بر خواهیم بست

3 ناخن اندر هر طرف انداختیم عاقبت کو کارد در دستم شکست

4 نیست در دستم از آن جر جز جرب بر نیامد غیر ازین، هیچم بدست

آثار سلمان ساوجی

17 اثر از قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی