1 شنودم که میگفت بشوده به شیخ که احوال حاجی است در اضطراب
2 چه من دوش خوابی عجب دیدهام که سیلی در آمد ز کوه زراب
3 عمارات حاجی و پالانهاش همی برد و میکرد یکسر خراب
4 یکی از خبیثان شهر این سخن به جایی رسانید و دادش جواب
1 جهان جود و مروت سپهر فضل و کرم که خاک پای تو را چاکرست آب حیات
2 ز حزم و عزم تو آن لاف میزنیم دایم که چون فلک به مسیری و چون زمین به ثبات
3 به هر زمین که گذشتی ز ابر احسانت برآمدست سخا و کرم به جای نبات
4 بزرگوارا از طلعت همایونت بر ارغنون نشاطم بلند گشت اصوات
1 ای خداوندی که پر شد گنبد فیروزه رنگ گوش تا گوش از صدای کوس فتح و نصرتت
2 چون خروش نوبتت بشنید گردون گفت من پیر گشتم نوبت من رفت و آمد نوبتت
3 دامن آخر زمتان پر شد ز فیض بخششت گردن گردون دون خم شد ز بار منتت
4 پادشاها بنده در حضرت به رسم عرضه داشت انبساطی مینماید بر امید رحمتت
1 ای عذار تو از آفتاب تا بی یافت گمان مبر که عذارت در آفتاب بسوخت
2 ولی چو در رهت افتاد آفتاب به مهر جمال روی تو را دل بر آفتاب بسوخت
1 چشم و چراغ شرع که ذات منورت از پای تا به سر همه عین سعادت است
2 قاضی هفت کشور پیروزه رنگ را از بندگی تو نظر استفادت است
3 فعل تو سال و مه همه خیرست و مردمی قول تو روز و شب همه درس وافادت است
4 مختل شدست حال دعاگوی دولتت وین اختلال روز به روزش زیادت است
1 ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال به غلامی درت قیصر و خاقان بر خاست
2 به هوای چمن خلق تو جان داد به باد هر نسیمی که از اطراف گلستان برخاست
3 زان سر زلف بریدند که دردورانت فتنه از زیر سر زلف پریشان برخاست
4 ای سبا خوف که از جود تو در بحر نشست وی سبا ناله که از عهد تو ازکان برخاست
1 به نسب نیست نسبت مردم هر کسی را به نفس خود شرف است
2 شرف در به جوهر خویش است نه ز پاکی جوهر صدف است
1 تاج بخش خسروان شاهی کز آب تیغ او جویبار مملکت پیوسته سبز و خرم است
2 رای او را زین زر بر پشت صبح اشهب است قهر او را داغ کین بر ران شام ادهم است
3 نجم سیار از شهاب تیغ او یک پرتو است بحر زخار از ریاض طبع او یک شبنم است
4 چون بیاض روی خوبان از سواد چین زلف عکس صبح نصرتش تابان ز شام پرچم است
1 شهی که شنقر عنقا شکار او را ماه کلاه گوشه خورشید زنگ زرین است
2 چو باز سر علمش راهمای گردون دید به چرخ گفت نظر باز کن که شاهین است
1 زهی آصف کز صفاتی کز کفایت تو را ملک سلیمان در نگین است
2 چو کلکت دانه مشکین فشاند هزارش چون عطارد خوشه چین است
3 قضا با امر و نهیب همعنان است قدر با صدر قدرت همنشین است
4 ز خاک درگهت صد پی کشیده فلک نیل سعادت بر جبین است