1 اول آن است که چون نیت عزلت دارد بنده زین دایره جمع جدا خواهد بود
2 گوشه خانهای امروز وطن خواهد ساخت کش خداوند جهان خانه خدا خواهد بود
3 مدتی مالک ملک شعرا بود بحق این زمان جامع جمع فقرا خواهد بود
4 پیش ازین در پی مخلوق به سر میگردید بعد ازین بر در معبود به پا خواهد بود
1 چون سر چاه بلا باز شود بر یعقوب حال پیراهن یوسف همه پوشیده شود
2 باش تا دولت ایام وصال آید باز بوی پیراهنش از مصر به کنعان شنود
1 ای وزیری که فلک حلقه به گوش در توست خود فلک را چه دری بهتر ازین میباید
2 پرتو رای تو را دید خرد گفت مرا چه مبارک سحری بهتر ازین میباید
3 توامان چون ز غلامان کمر بسته توست بر میانش کمری بهتر ازین میباید
4 خواست تا جلوه دهد دست تو طاووس ضمیر لیکنش بال و پری بهتر ازین میباید
1 شنودم که میگفت بشوده به شیخ که احوال حاجی است در اضطراب
2 چه من دوش خوابی عجب دیدهام که سیلی در آمد ز کوه زراب
3 عمارات حاجی و پالانهاش همی برد و میکرد یکسر خراب
4 یکی از خبیثان شهر این سخن به جایی رسانید و دادش جواب
1 ای جهانبشخ جوانبختی که اهل فضا را جز جنابت در جهان امروز استظهار نیست
2 نو عروس تازه روی فتح را در روز عرض جز به خون دشمنت گلگونه رخسار نیست
3 با عیار جوهر رای جهان آرای تو آفتاب زر فشان را گرمی بازار نیست
4 کیست آنکو با تو پا بیرون نهاد از دایره کو به کار خویشتن سرگردان تر از پرگار نیست
1 آصف ثانی رشیدالحق والدین آنکه هست آسمان عکسی ز روی عالم آرای شما
2 صاحبا از ماجرای حال خود من شمهای عرض خواهم داشت بر رای اعلای شما
3 زان سبب بالای گردون خم شد اندر قدر صدر کو به عکس راستی بنشست بالای شما
4 هر کجا عزم تو پای مردی آرد در رکاب جز رکاب آنجا که دارد در جهان پای شما
1 فراز تخت معانی چو کوس فضل زنم سبق ز جمله اقران خود مرا باشد
2 عنایت و کرمت گر شود پذیر فتار سپهر در صدد بندگان ما باشد
3 برای یک دو سه بی دست و پای گاه سخن مرا چه رنجه کنی این سخن روا باشد
4 که از مکاره عنف توام عنا آمد هم از مکارم لطف توام شفا باشد
1 هدهد نامه رسان تاج کرامت بر سر نامهای دوش به سلمان ز سلیمان آورد
2 سحری پیک نسیم آمد و از خاک درش مردم چشم مرا کحل سپاهان آورد
3 یا ایاز طرف بارگه محمودی مژده مرحمت و تحفه احسان آورد
4 آن نبی خلق که نامش چو نبی محمود است با وجود عظمت یاد ز سلمان آورد
1 ای شهنشاهی که این چرخ مقوس روز رزم طایران فتح را از پر تیرت بال کرد
2 طینت پاک تو را از جوهر عقل آفرید آن خداوندی که شخص آدم از صلصال کرد
3 گرد خیلت را ظفر در چشم دولت سرمه کرد ظل چترت را فلک بر روی دولت خال کرد
4 دست تو ابواب آمال خلایق کرد باز دامن خواهندگان از مال مالامال کرد
1 شها قمری طوقدار تو آمد که تا آستان بوسد و باز گردد
2 اگر هست ره تا چو دولت در آید وگر نیست چون بلا باز گردد