96 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی

1 بیا که سوخت ز شوق تو لاله در صحرا بود به راه تو چشم غزاله در صحرا

2 خورد ز لاله چو مستان انجمن هر دم به یاد چشم تو آهو پیاله در صحرا

3 روم ز شوق تو بیرون ز شهر، تا چو جرس کنم به کام دل خویش ناله در صحرا

4 اثر نبود ز مجنون، که دشت پیمایی چو گردباد به من شد حواله در صحرا

1 من از میانه برون، یار در کنار مرا حجاب عشق چه شد، پرده ای بیار مرا

2 غرور صف شکنی داشتم، چه دانستم شکست می دهد این گونه یک سوار مرا

3 فروگرفته ز بس جوش گریه ام بی تو برآمد ابر ز دامن چو کوهسار مرا

4 چه سود چوب گل ای دوستان که شور جنون ز هر بهار فزون است این بهار مرا

1 درین کشور چه میپرسی غرور حسن سرکش را که با شمشیر چوبین می کشند اطفال آتش را

2 ز گلشن می رسم چون خسته ای کز جنگ برگردد که گلبن بر دلم از تیر خالی کرده ترکش را

3 درین گلشن من آن نخل کهن پرورده ی خشکم که گل گل بشکفد، پیشش بری چون نام آتش را

4 نباشد جای مو در کف، ولی گر خط او بیند سلیمان جای در کف می دهد آن موی دلکش را

1 در دیده ندارم دگر ای عهدشکن آب تا چند به عالم تو زنی آتش و من آب

2 تا کی به تمنای گل روی تو باشم سرگشته ی عالم چو بر اطراف چمن آب

3 هرگاه گذشتی به دل، از اشک سبک خیز یک نیزه چو فواره گذشت از سر من آب

4 سرچشمه ی حیوان به سکندر بگذارد یک بار خورد خضر گر از چاه ذقن آب

1 نیست ممکن جرعه ی آبی نباشد با نصیب تشنگان یاخضر می گویند و عارف یانصیب

2 بر سر یک خوان، جهانی روزی خود می خورد می برند از شربت آبی همه اعضا نصیب

3 هر کسی را روزی از جایی مقرر کرده اند قطره ی آبی صدف را نیست از دریا نصیب

4 خار و خس را اختیاری بر سر سیلاب نیست می روم سرگشته و حیران، برد هر جا نصیب

1 سخن ماست سربسر مرغوب گرچه پیچیده است چون مکتوب

2 چشم از جلوه های قامت دوست همچو دریا پر است از آشوب

3 خاک از بس که رفتم از دل، شد پنجه ام ریشه ریشه چون جاروب

4 دوستی نیست رحم بر کاهل آتش مرده زنده گشت به چوب

1 خون گل ریزد درین باغ پرافسون آفتاب می‌زند چون ماه بر شبنم شبیخون آفتاب

2 عمرها رفت و همان بیگانه‌ای با ما، مگر در قیامت گرم خواهی شد به ما چون آفتاب؟

3 از بتان هند هرشب محفلم بتخانه است می‌رود از خانهٔ من صبح بیرون آفتاب

4 چند از بیم نم طوفان چشم تر، دهم پیکر شوریدهٔ خود را چو مجنون آفتاب

1 بر آن سرم که کنم فاش گفتگوی شراب گواه مستی زاهد شوم چه بوی شراب

2 رسانده ایم به جایی شراب خوردن را که پشت دست نهد پیش ما سبوی شراب

3 به محفلی که نباشی چو موج می خندان حباب هم نگشاید نظر به روی شراب

4 رسید فصل بهار و ضرور شد دیگر دماغ خشک مرا روغن کدوی شراب

1 نوبهار است و به جدول می‌رود مستانه آب دارد از یاد گلستان در دهن پیمانه آب

2 بس که سیراب است از ابر بهاری، دور نیست چوب گل گر می‌زند بر آتش دیوانه آب

3 گلستان عشق را کاوش همه بر آتش است برگ گل هرگز ندیده چون پر پروانه آب

4 از ضرورت آب اکنون می‌پرستند اهل کفر می‌شود از بس بت از شرم تو در بتخانه آب

1 بهار است و چمن چون روی محبوب چو قد یار، هر سروی دل آشوب

2 دل از موج و دم ماهی گشاید صفای خانه از آب است و جاروب

3 کبوتر را فرستادم به سویش خط آزادی اش دادم ز مکتوب

4 گروهی نیستند ابنای عالم که بگذارند یوسف را به یعقوب

آثار سلیم تهرانی

96 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی