نیست ممکن جرعه ی آبی نباشد از سلیم تهرانی غزل 85
1. نیست ممکن جرعه ی آبی نباشد با نصیب
تشنگان یاخضر می گویند و عارف یانصیب
1. نیست ممکن جرعه ی آبی نباشد با نصیب
تشنگان یاخضر می گویند و عارف یانصیب
1. سخن ماست سربسر مرغوب
گرچه پیچیده است چون مکتوب
1. خون گل ریزد درین باغ پرافسون آفتاب
میزند چون ماه بر شبنم شبیخون آفتاب
1. بر آن سرم که کنم فاش گفتگوی شراب
گواه مستی زاهد شوم چه بوی شراب
1. نوبهار است و به جدول میرود مستانه آب
دارد از یاد گلستان در دهن پیمانه آب
1. بهار است و چمن چون روی محبوب
چو قد یار، هر سروی دل آشوب
1. خامه را پیدا شد از حرف تو در دل اضطراب
نامه هم دارد چو بال مرغ بسمل اضطراب
1. دیدم آخر به دست، جام طرب
عجب ای دور روزگار، عجب
1. چو احتیاج طلب می شود، نقاب طلب
که از خدا نتوان کرد بی جواب طلب
1. از برای رونق وحدت به کثرت جای ماست
عالم صورت به معنی جامهٔ دیبای ماست
1. گر زمین از جا رود، آزادگان را باک نیست
همچو نخل موم، ما را ریشهای در خاک نیست
1. یاد ایامی که حسن اندیشهٔ ناموس داشت
شمع را شرم از پر پروانه در فانوس داشت