96 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی

1 گرفته از علم سروقد او پیش خیلی را ز سبزی داغ دارد چهره ی او خال لیلی را

2 به باغ ای گل نزاکت را به پیش روی او بگذار که چندان اعتباری نیست مهمان طفیلی را

3 ازان مجنون شود از دیدن ماه نو آشفته که می بیند به دست دیگری خلخال لیلی را

4 ز بس افسانه ی لعلش جهان را دلنشین افتاد عقیق آسا در آب انداخت انوار سهیلی را

1 تا چند کنی خون دل صاحب نظران را بر سنگ زنی شیشه ی خونین جگران را

2 از یاری اختر مطلب کام در افلاک با سنگ در خانه مزن شیشه گران را

3 با غارت عشق تو چه از داغ دل آید از مهر سر کیسه چه غم، کیسه بران را

4 ما را غم خود نیست، ولی چند توان دید چون ریگ روان، تشنگی همسفران را

1 در سر کوی تو شب خاک بود بستر ما چون شهیدان سر ما بالش زیر سر ما

2 در تماشاگه دیدار تو ما سوخته ایم سرمه ی دیده کند آینه خاکستر ما

3 ما ترقی بجز از راه تنزل نکنیم خاک چون دانه کند تربیت اختر ما

4 آنچه گویند درین قصه، مرصع خوانی ست جام جمشید نبوده ست به از ساغر ما

1 ز حریم کعبه کمتر نبود کنشت ما را که ز شوق او نمانده، سر خوب و زشت ما را

2 ز کجا شنیده یارب که غبار کوی یاریم کند آن کسی که نسبت به گل بهشت ما را

3 به اسیری ام برد خط چو شوم ز زلف آزاد خط بندگی برآمد، خط سرنوشت ما را

4 به بهار باغبانم مسپار گو به دهقان نتوان چو مرغ راندن ز چمن به کشت ما را

1 جهان چه می به قدح ریخت بی خبر ما را که خاک شد سر و نگذاشت درد سر ما را

2 محبت عجبی در میانه ی من و اوست زمانه گر بگذارد به یکدگر ما را

3 چنان کرشمه به ما می کند، که پنداری خریده است گل این چمن به زر ما را!

4 چگونه دل ز غم روزگار برداریم؟ همین رسیده به میراث از پدر ما را

1 ز طوف میکده واجب بود سپاس مرا که کرد شوق برهمن خداشناس مرا

2 چنان که سایه ی ابر بهاری از خورشید ز جلوه ی تو پریشان شود حواس مرا

3 مگر ز دست تو ای بوالهوس قدح گیرد هزار مرتبه ضایع شد التماس مرا

4 نمی کنم به گل و لاله دست، پنداری که باغبان به چمن برده بهر پاس مرا

1 در دوزخ و بهشت نیاسوده ایم ما هر جا که بوده ایم چنین بوده ایم ما

2 ما را به مدعای غمت آفریده اند عشق ترا چو جامه ی فرموده ایم ما

3 از خصم انتقام به نرمی توان گرفت بر داغ مدعی نمک سوده ایم ما

4 از گفتگوی ناصح بیگانه سود نیست پند پدر به عشق چو نشنوده ایم ما

1 به غیر میکده زاهد بود شراب کجا کجا روم دگر ای خان و مان خراب کجا

2 اشاره ای ست که از باده سیر نتوان شد وگرنه مست کجا، رغبت کباب کجا

3 در آن دلی که غم عشق نیست راحت نیست عبث فسانه مخوان، ما کجا و خواب کجا

4 ز شوق کرده ام از بس که دست و پا را گم عنان کجاست نمی دانم و رکاب کجا

1 گل ز بلبل یاد گیرد مستی جاوید را ذره آموزد سماع بیخودی خورشید را

2 بعد مردن گر تهیدستی ندارد حاصلی چیست آمیزش به یکدیگر نبات و بید را

3 راه آمد شد اگر اینجا ندارد دور نیست روزن ما از نظر انداخته خورشید را

4 بخت چون برگشت، در دفع کلاه سروری هیأت وارون شود نقش نگین جمشید را

1 چو غنچه جمع کن از خار عشق دامان را به دست چاک مده همچو گل گریبان را

2 به فکر عشق بنازم که خوب پیدا کرد برای قفل جنون، پره ی بیابان را

3 بهشت به ز سر کوی او نخواهد بود کسی که یافته این را، چه می کند آن را

4 ازو مپرس حدیث سیاه بختی ما که سرمه دان نکند هیچ کس نمکدان را

آثار سلیم تهرانی

96 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی