گلی دارم ز رنگ و بو برهنه از سلیم تهرانی غزل 896
1. گلی دارم ز رنگ و بو برهنه
سهی سروی چو آب جو برهنه
...
1. گلی دارم ز رنگ و بو برهنه
سهی سروی چو آب جو برهنه
...
1. رو به آزار دل خصم دل آزار منه
گر همه شعله شوی، پا به سر خار منه
...
1. صد خطر دارد بیابان محبت، آه آه
آب اگر خواهد کسی از خضر، گوید چاه چاه
...
1. سحر زان شمع باشد تاب خورده
که او شب باده در مهتاب خورده
...
1. یک نفس چون لاله جام از کف ز هشیاری منه
چون گل از سر افسر آشفته دستاری منه
...
1. ناله ای از من به کام دل نشد انگیخته
سرمه پنداری به خاک من چو زاغ آمیخته
...
1. چه غم ز حادثه آن را که شد شراب زده
که برق، دست ندارد به کشت آب زده
...
1. ما و دل دیگر به کوی تندخوی تازهای
هر زمان داریم با هم گفتگوی تازهای
...
1. در چمن ای بلبل از برگ و نوا افتادهای
از گلی گویا تو هم چون من جدا افتادهای
...
1. به چهره خنده به گلهای باصفا زدهای
به نغمه طعنه به مرغانِ خوشنوا زدهای
...
1. خدایا چون مرا در عاشقی ارشاد میدادی
چه میشد اندکم گر بیوفایی یاد میدادی
...
1. دل درین بادیه سویی دود و من سویی
خضر شاید که ز یک سوی نماید رویی
...