دارم عیشی به وصل ماهی از سلیم تهرانی غزل 920
1. دارم عیشی به وصل ماهی
پیچیده به شاخ گل، گیاهی
...
1. دارم عیشی به وصل ماهی
پیچیده به شاخ گل، گیاهی
...
1. به بزم می کشان لاابالی
تهی شد شیشه، جای باده خالی!
...
1. ز روی دل چه بر اهل هوس آیینه میداری
چو گل تا چند پیش خار و خس آیینه میداری
...
1. به ناله فاش مکن راز دل ز غمازی
چو عندلیب نه ای، بگذر از نواسازی
...
1. در دعوی عشق تو نه آهی، نه فغانی
چون تیغ درین معرکه ماییم و زبانی
...
1. در کوی می فروشان، گردم ز بینوایی
در دست جام خالی، چون کاسه ی گدایی
...
1. بود در گشت باغ آشنایی
گل دست من آن دست حنایی
...
1. هر انگشت من از داغ جدایی
همی نالد چو نی در دست نایی
...
1. نه ذوق باغ به دل، نه هوای پروازی
قفس کجاست که دارم به خاطر، اندازی
...
1. در ره آوارگی بختم فکند از دشمنی
در بیابانی که کار خضر باشد رهزنی
...
1. من کیستم درین دشت، آواره ی حزینی
صدخار رفته در پا، از هر گل زمینی
...
1. برنمی خیزد نوای بلبلی از گلشنی
دود آهی نیست از دیوانه ای در گلخنی
...