کنم نهفته برین عالم دو از سلیم تهرانی غزل 884
1. کنم نهفته برین عالم دو رنگ نگاه
چو آهویی که کند جانب پلنگ نگاه
1. کنم نهفته برین عالم دو رنگ نگاه
چو آهویی که کند جانب پلنگ نگاه
1. بیا که باغ شد از لاله کوی میخانه
هوا کشید چمن را به روی میخانه
1. در دل تنگم شراب ناب میگردد گره
در گلویم آب چون گرداب میگردد گره
1. ای شعله ی حسنت را، جان ها شده پروانه
در حلقه ی زلفت دل، مجنون و سیه خانه
1. دل چو می رفت سوی زلف تو، شد جان همراه
به ره هند شدند این دو پریشان همراه
1. روی ننمایی، نباشد تا رخت پرداخته
چند چون آیینه می نازی به حسن ساخته
1. گل شود گر پنجهٔ من، زر نمیدارد نگاه
گر صدف گردد کفم، گوهر نمیدارد نگاه
1. فغان که موی سفیدم نمود آیینه
غبار غم به دل من فزود آیینه
1. ساقی خمار دارم، یک ساغر دگر ده
آبی بر آتشم زن، پیمانه بیشتر ده
1. جهان تنگ چو چاه است و ما کبوتر چاه
درو چو قافله ی تشنه ایم بر سر چاه
1. روز و شبم اگر به حضوری چه فایده
نامهربان و طفل [و] غیوری چه فایده
1. هرکه میخواهد ترا، سامان نمیدارد نگاه
دست گلچین در رهت دامان نمیدارد نگاه