تیغ بردار که چون حوصله از سلیم تهرانی غزل 610
1. تیغ بردار که چون حوصله بی تاب شود
کشتن ما به تو دشوار چو سیماب شود
1. تیغ بردار که چون حوصله بی تاب شود
کشتن ما به تو دشوار چو سیماب شود
1. نه همین تنها مرا چون شمع، آتش قوت کرد
داد تا آبی جهان، خون در دل یاقوت کرد
1. دل من ناله ز شوق تو پر آشوب کند
غنچه ی ما چو جرس زمزمه را خوب کند
1. پیاله چون به من از دست او حواله شود
دهان غنچه پر از آب چون پیاله شود
1. ز فیض شمع رخت ذره آفتاب شود
غبار در خم زلف تو مشک ناب شود
1. دل در طلب چه گوش به صوت درا کند
مجنون عشق، رقص به آواز پا کند
1. هر طرف جلوه کند، روی به ما بنماید
نتواند به کسی شمع قفا بنماید
1. همنشین از گریهٔ من کاشکی دامان کشد
خویش را بر گوشهای چون موج ازین طوفان کشد
1. در عشق، دل چه ناله ی مستانه می کشد
در آتش است لاله و پیمانه می کشد
1. از بس که مرا بخت زبون شور برآمد
گر دانه فشاندم به زمین، مور برآمد!
1. هر سنگ ریزه، طور تجلی نمی شود
هر عنکبوت، ناقه ی لیلی نمی شود
1. به یاد زلفت از هر سینه بوی مشک میآید
ز خاک کشتهٔ دیرینه بوی مشک میآید