اهل میخانه گلاب از گل صهبا از سلیم تهرانی غزل 586
1. اهل میخانه گلاب از گل صهبا گیرند
عرق فتنه ز درد ته مینا گیرند
1. اهل میخانه گلاب از گل صهبا گیرند
عرق فتنه ز درد ته مینا گیرند
1. جان فراوان است اگر جانانهای پیدا شود
خانه بسیار است اگر همخانهای پیدا شود
1. می تا به کی ز رنگم، در زیر ننگ باشد
آیینه از سرشکم، گرداب زنگ باشد
1. از جهان هرکه چو ما خرقه بدوشان گذرد
چشم بر هم نهد از سرمه فروشان گذرد
1. در گلستانی که هر زاغی خوش آوازی کند
بلبل آن بهتر که ترک نغمه پردازی کند
1. رهنمای مقصد هرکس توکل میشود
همچو ابراهیمش آتش لاله و گل میشود
1. نگذرد فتنه ز راهی که پی او باشد
از برای چه کسی این همه بدخو باشد
1. مرا معانی کوتاه، دلپسند نباشد
چو کر نمی شنوم تا سخن بلند نباشد
1. برای طعنه ی ما این همه چه در جوشند
که عاقلان همه دیوانه ی قبا پوشند
1. در سر کوی تو جمعند پریشانی چند
بند بر بند قبا بافته عریانی چند
1. جرعه ای تا می خورد، خون در ایاغم می کند
تا دماغی می رساند، بی دماغم می کند
1. زین گلستان تا قیامت، جوش بلبل کم مباد
چون پیمبر سایه ی ابر از سر گل کم مباد