دوستان میروم از خود که از سلیم تهرانی غزل 479
1. دوستان میروم از خود که صبا میآید
بگذارید ببینم ز کجا میآید
1. دوستان میروم از خود که صبا میآید
بگذارید ببینم ز کجا میآید
1. حریر شعله ی ما را در آب می بافند
کتان ما به شب ماهتاب می بافند
1. در چمن ای گلرخان تا چند منزل خوش کنید
یا به چشم من گذارید و مرا دل خوش کنید
1. خوش آنکه دوستی از دوست باخبر گردد
هما به گرد سر مرغ نامه بر گردد
1. برگ عیشی قسمت ما نیست در بستان هند
همزبان ما نشد جز طوطی از سبزان هند
1. نگاه از شوق دیدارت به چشم من نمیگنجد
چراغی کز تو روشن شد در او روغن نمیگنجد
1. رفت اشکم که سری بر گذر یار کشد
صورت حال مرا بر در و دیوار کشد
1. دارم دلی که پای ز هر گلشنی کشید
هر کس گلابی از گل و او دامنی کشید
1. دل حزین عجبی نیست کز نوا افتد
اگر شکسته شود، کوه از صدا افتد
1. همچو شمعم آتش از مژگان به دامن میچکد
اشک در ویرانهام از چشمم روزن میچکد
1. چون مست من سوار به عزم شکار شد
شیر از پی گریز به آهو سوار شد!
1. ز دام عشق کی آزادی ام هوس باشد
که رخنه در دلم از رخنه ی قفس باشد