96 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی

1 تا چند کنی خون دل صاحب نظران را بر سنگ زنی شیشه ی خونین جگران را

2 از یاری اختر مطلب کام در افلاک با سنگ در خانه مزن شیشه گران را

3 با غارت عشق تو چه از داغ دل آید از مهر سر کیسه چه غم، کیسه بران را

4 ما را غم خود نیست، ولی چند توان دید چون ریگ روان، تشنگی همسفران را

1 به صورت تو بتی کمتر آفریده خدا ترا کشیده و دست از قلم کشیده خدا

2 چو کرده نقش تو بر صفحه ی وجود رقم صد آفرین ز زبان قلم شنیده خدا

3 متاب روی ز همصحبتان که تنهایی لطیفه ای ست که از بهر خود گزیده خدا

4 زمانه کیست که منصور را به دار کشد به این وسیله به سوی خودش کشیده خدا

1 به گوش کس نبود آشنا حکایت ما رموز عشق بود سر بسر روایت ما

2 خوشم به صحبت عنقا، که غیر ازو عمری ست کسی نیامده از جانب ولایت ما

3 به کینه جویی خصم از میانه ی احباب کسی نکرد جز افتادگی حمایت ما

4 دو گوشواره ی عرشند بر هم ارزانی فغان بی اثر و آه بی سرایت ما

1 تا به کی آن آهوی وحشی نگردد رام ما ز انتظار او غبار آورد چشم دام ما

2 عمر رفت و روزگار هجر او آخر نشد انتظار صبح محشر می کشد این شام ما

3 در محبت بیش ازین خواری نمی باشد که دل می کند پهلو تهی همچون نگین از نام ما

4 جسم زار ما ز بس بالید از غم های او شد لباس زندگانی تنگ بر اندام ما

1 یارب این چاک گریبان ز چه باشد گل را چیست آیا سبب آشفتگی سنبل را

2 خویش را بس که دلیرانه زدم بر دریا لرزه چون موج بر اندام فکندم پل را

3 گل فرستاده به من تا کند آزار مرا می روم تا که زنم بر سر دشمن گل را

4 از گرفتاری من خاطر آن گل جمع است رشته، مغز قلم پا بود این بلبل را

1 چو غنچه نیست نهان از کسی دفینهٔ ما کف گشاده بود همچو گل خزینهٔ ما

2 به هرکجا که به سنگی رسید، همچون موج بغل گشاده دود سویش آبگینهٔ ما

3 شدیم خاک و فلک را چو شیشهٔ ساعت برون نمی‌رود از دل غبار کینهٔ ما

4 چهار موجه بود یک رباعی مشهور که بحر یاد گرفته‌ست از سفینهٔ ما!

1 جهان کهنه چو نو کرد عادت و خو را به قبله ی عربی آورد عجم رو را

2 شفیع روز قیامت، محمد مرسل که قبله گاه جهان کرده طاق ابرو را

3 شهی که کرده ز درویشی و تهیدستی کمند وحدت خود همچو موج، بازو را

4 چنان ز مقدم او گشت مضطرب کسری که بوی شیر رسد بر مشام آهو را

1 ای ز چشمت خفته در چشم غزالان نازها بسته رفتار خوشت از کبک، چشم بازها

2 شعله گردد آشیان ها را گل روی سبد چون ز شوقت عندلیبان برکشند آوازها

3 با ملایک ناله ام در شوخی و لرزد سپهر همچو بام خانه از پای کبوتر بازها

4 بیخودی از نغمه در محفل مرا بیهوده نیست می رسد بر گوش، آواز توام از سازها

1 در سر کوی تو شب خاک بود بستر ما چون شهیدان سر ما بالش زیر سر ما

2 در تماشاگه دیدار تو ما سوخته ایم سرمه ی دیده کند آینه خاکستر ما

3 ما ترقی بجز از راه تنزل نکنیم خاک چون دانه کند تربیت اختر ما

4 آنچه گویند درین قصه، مرصع خوانی ست جام جمشید نبوده ست به از ساغر ما

1 سرو چون سایه ز پی آمده رفتار ترا نرگس زن شده گل، گوشه ی دستار ترا

2 پای مجنون تو در سلسله کی بند شود طوق و زنجیر رکاب است طلبکار ترا

3 عهد کردم که گر این بار به کوی تو رسم سرمه ی دیده کنم سایه ی دیوار ترا

4 ای برهمن، شود از صدق تو گر شیخ آگاه تار تسبیح کند رشته ی زنار ترا

آثار سلیم تهرانی

96 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی