96 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی

1 هر که از فرقه ی ما نیست، لئیم است اینجا کوی عشق است، که محتاج کریم است اینجا؟

2 محتسب را به مقیمان حرم دستی نیست می دلیرانه بنوشید، چه بیم است اینجا

3 چاره ی درد کسی نیست که ساقی نکند مژده ده خسته دلان را که حکیم است اینجا

4 کفر و دین را نتوان پی به حقیقت بردن هر که بینی، دلش از فکر دونیم است اینجا

1 نمی کشد به چمن، طبع پرغرور مرا شراب می کشد آنجا گهی به زور مرا

2 بگیر خاتم جم می فروش از دستم شده ست یک دوسه پیمانه می ضرور مرا

3 ز حال مجلسیان باخبر نیم، اما کباب بی نمک است و شراب شور مرا

4 چو دل بجاست، اگر سر رود چه غم دارم گل کدو بود این ساغر بلور مرا

1 چو ماه شعشعه ی ماست برق خرمن ما چو خوشه هیکل عمر است داس گردن ما

2 ز دست و پنجه ی خورشید بر نمی آید که همچو داغ، سیاهی برد ز روزن ما

3 هوای تاج که دارد به سر، که همچون باز به زور بسته کلاهی جهان به گردن ما

4 ز دست شوق ز بس چاک گشته، پنداری که همچو غنچه گریبان ماست دامن ما

1 فغان که سوخت جهان بهانه گیر مرا چو صبح کرد به فصل شباب، پیر مرا

2 ز موج خیزی دریای عشق، پنداری که مورم و گذر افتاده بر حصیر مرا

3 درین چمن نه چنان خفته ام که از غفلت چو سبزه سردهد آب این جهان به زیر مرا

4 نداشت حوصله منصور، جام عشق به من اشاره کرد که از دست او بگیر مرا!

1 ‎تویی که تیغ چو آب تو کشته آتش را به زهر چشم، عتاب تو کشته آتش را

2 ز باد، آتش اگرچه همیشه زنده شود نسیم طرف نقاب تو کشته آتش را

3 به خون گرم گر آلوده است نیست عجب به تیغ موجب شراب تو کشته آتش را

4 به سوختن بردم عشق، خوش تماشایی ست به جرم این که کباب تو کشته آتش را

1 چو تیغ نیست محابا ز خصم پیشهٔ ما به روی سنگ دود همچو آب شیشهٔ ما

2 ز شور عشق بود هرکه باخبر، داند که هست نالهٔ ما بانگ شیر بیشهٔ ما

3 ز فیض ابر بهاری ز بس تهیدستیم سلام خشک فرستد به شاخ، ریشهٔ ما

4 نمانده قدر هنر، ورنه دادی از انصاف زمانه چون مه نو، آب زر به تیشهٔ ما

1 افروخت از تبسم مینا ایاغ ما تر شد ز خنده های صراحی دماغ ما

2 تا جام می به دست رسیده ست سرخوشیم از آستین رهی ست به سوی دماغ ما

3 ما را به برگ لاله چه نسبت، که روزگار هرگز نسوخته ست کسی را به داغ ما

4 از پای تا به سر چو شفق شعله درگرفت آن ابر خون گرفته که آمد به باغ ما

1 ای تازه رو، ز زخم خدنگ تو داغ ما از روغن کمان تو روشن چراغ ما

2 با نکهت تو صحبت ما درگرفته است ای کاش بوی گل نخورد بر دماغ ما

3 راضی جنون ما به گریبان پاره نیست از چاک سینه شد گل صد برگ، داغ ما

4 در عشق هرگز از دل ما آه سر نزد آیینه ایم و دود ندارد چراغ ما

1 در قفس رفته چو قمری چمن از یاد مرا بهتر از سرو بود سایه ی صیاد مرا

2 همنشین، ضعف من افزون شود از سیرچمن باخبر باش که ناگه نبرد باد مرا!

3 به عیادت نرود بر سر بیمار، اجل دوستی نیست اگر یار کند یاد مرا

4 سرنوشتم چه به کار است چو می دانم کار نیستم طفل که سرخط دهد استاد مرا

1 چه غافلی ست ز دور سپهر، مردم را در آسیا بنگر خواب ناز گندم را

2 هزار همچو تو رفتند و آسمان برجاست بسا سبو که شکسته ست در قدم خم را

3 سپهر را خطر از رهگذار حادثه نیست زیان نمی رسد از سنگ، کاسه ی سم را

4 به دفع چشم بد هر کسی سپندی هست کسی چه چاره کند چشم زخم انجم را

آثار سلیم تهرانی

96 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی