تویی که تیغ چو آب تو کشته از سلیم تهرانی غزل 25
1. تویی که تیغ چو آب تو کشته آتش را
به زهر چشم، عتاب تو کشته آتش را
1. تویی که تیغ چو آب تو کشته آتش را
به زهر چشم، عتاب تو کشته آتش را
1. چو تیغ نیست محابا ز خصم پیشهٔ ما
به روی سنگ دود همچو آب شیشهٔ ما
1. افروخت از تبسم مینا ایاغ ما
تر شد ز خنده های صراحی دماغ ما
1. ای تازه رو، ز زخم خدنگ تو داغ ما
از روغن کمان تو روشن چراغ ما
1. در قفس رفته چو قمری چمن از یاد مرا
بهتر از سرو بود سایه ی صیاد مرا
1. چه غافلی ست ز دور سپهر، مردم را
در آسیا بنگر خواب ناز گندم را
1. شعله دارد ز تو آیین غضبناکی را
اجل از طرز تو آموخته بی باکی را
1. لب تو کرد پر از می ایاغ آینه را
نمود زلف تو دود چراغ آینه را
1. ذوقی ز باغ نیست دل غم پذیر را
کوته کنید رشته ی مرغ اسیر را
1. عشق را در قید دارد پیکر رنجور ما
گشت زنجیر سلیمان، نقش پای مور ما
1. به گوش کس نبود آشنا حکایت ما
رموز عشق بود سر بسر روایت ما
1. رهنمایی چون کنم در دیدن او دیده را؟
حاجت تعلیم نبود مردم فهمیده را