96 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی

1 ما را سپرده است به ساقی حبیب ما نیکو خلیفه ای ست که دارد ادیب ما

2 مخمور شوق را می وصل است سازگار ما خسته ایم و ساقی کوثر طبیب ما

3 معشوق ماست ساقی گلچهره ای که هست در عشق او خدا و پیمبر رقیب ما

4 ناقوس بت پرستی ما زنگ حیدری ست از شوق اوست در پی گل عندلیب ما

1 نشد درست به هندوستان شکستهٔ ما نماز بود در او، کار دست بستهٔ ما

2 جدا شدیم ز هم‌صحبتان، خوش آن روزی که بود دستهٔ گل را حسد به دستهٔ ما

3 به خانه نیست که بتوان نمودنش به طبیب درون سینه بود همچو میوه خستهٔ ما

4 فغان که از پی ساغر کشیدن یاران بساط سبزه بود شیشهٔ شکستهٔ ما

1 نتوان گفت به رویش سخن آینه را نسبتی با تن او نیست تن آینه را

2 شوق رویش همه کس را به غریبی دارد سبب این است جلای وطن آینه را

3 هیچ کس نیست که در وصل تو نقشش ننشست خوب دارد گل روی تو فن آینه را

4 چرب نرمی ست در اصلاح دلم کار غمت موم روغن شده این سنگ، تن آینه را

1 کند به راه تو پامال، آسمان ما را حباب آبله ی پاست موج دریا را

2 هوای کعبه ی کوی تو مضطرب دارد چو خیل مور سراسیمه، ریگ صحرا را

3 به گریه، دیده ای از دل کریم تر دارم به خاک ریخته ابر آبروی دریا را

4 ز پای راهروان تو تا قیامت ماند نشان آبله بر روی، سنگ سودا را

1 نمی کشد به چمن، طبع پرغرور مرا شراب می کشد آنجا گهی به زور مرا

2 بگیر خاتم جم می فروش از دستم شده ست یک دوسه پیمانه می ضرور مرا

3 ز حال مجلسیان باخبر نیم، اما کباب بی نمک است و شراب شور مرا

4 چو دل بجاست، اگر سر رود چه غم دارم گل کدو بود این ساغر بلور مرا

1 گریه طوفان می کند از نکهت محبوب ما همچو دریا باد باشد باعث آشوب ما

2 کو جنونی تا همه عالم ز ما چینند گل باغبان تا کی گل خود را کند سرکوب ما

3 همچو دل ویرانه ای داریم پر گرد و غبار وز برای خاک رفتن، دست ما جاروب ما

4 رفته ایم از یاد یاران، گرچه دارد در وطن کاغذ بادی به کف هر طفل از مکتوب ما

1 چو ماه شعشعه ی ماست برق خرمن ما چو خوشه هیکل عمر است داس گردن ما

2 ز دست و پنجه ی خورشید بر نمی آید که همچو داغ، سیاهی برد ز روزن ما

3 هوای تاج که دارد به سر، که همچون باز به زور بسته کلاهی جهان به گردن ما

4 ز دست شوق ز بس چاک گشته، پنداری که همچو غنچه گریبان ماست دامن ما

1 کی به دل آرم خیال آشیان خویش را کز قفس بیرون نمی خواهم فغان خویش را

2 همچو مجنون ناتوانی از کجا، عشق از کجا یافت در صحرا مگر دیوانه جان خویش را؟!

3 در گلستان محبت، عاقبت چون فاخته بر سر سروی نهادم خان و مان خویش را

4 نام آن لب بردم و شد عمرها کز ذوق آن می مکم چون غنچه اطراف دهان خویش را

1 ذوقی ز باغ نیست دل غم پذیر را کوته کنید رشته ی مرغ اسیر را

2 برهیچ کس به غیر وجود ضعیف من حیرت قفس نساخته نقش حصیر را

3 شیرین اگر اشاره به مژگان خود کند سازد روان ز ناف گهر، جوی شیر را

4 اصلاح دوستان سخنم را به کار نیست رخت قصب قبول ندارد عبیر را

1 ای ز مژگانت مرا چون خوشه در دل تیرها بر سرم چون برگ بید از غمزه ات شمشیرها

2 خفته در راه تو از عجز ای غزال شیرگیر دست بر بالای یکدیگر نهاده شیرها

3 گرچه در راه تو عمرم صرف شد چون گردباد دارم از ریگ بیابان بیشتر تقصیرها

4 صیدگاه کیست این صحرا که از زخم خدنگ سایه پنداری پلنگ است از پی نخجیرها

آثار سلیم تهرانی

96 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلیم تهرانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی