خونم از دوری می در تن لاغر از سلیم تهرانی غزل 300
1. خونم از دوری می در تن لاغر خشک است
چون گل آینه ام ریشه ی جوهر خشک است
1. خونم از دوری می در تن لاغر خشک است
چون گل آینه ام ریشه ی جوهر خشک است
1. خضر از لب تشنگان روی آتشناک اوست
یوسف از خیل اسیران گریبان چاک اوست
1. خوش نیست به اهل طلب ایام لئیم است
هرگاه که امیدی ازو نیست چه بیم است
1. آیینه را ز چشم تو تاب نگاه نیست
جز من کسی حریف تو ای کج کلاه نیست
1. واقف کسی ز شیوه ی آن کج کلاه نیست
چون صورت فرنگ، نگاهش نگاه نیست
1. دلم به عشق ز آسیب فتنه آزاد است
چراغ بزم سلیمان مصاحب باد است
1. شکوه ی احباب را نتوان به خود مشکل گرفت
تا زبان باشد، نمی باید سخن در دل گرفت
1. بجز نسیم که آن زلف تابدار شکست
نخورده است سپاهی ز یک سوار، شکست
1. با وجود صد هنر، لافم ز شعر دلکش است
خامه در دست هنرور، تیر روی ترکش است
1. معنی رنگین به هر اندیشه نیست
نقش شیرین جوهر هر تیشه نیست
1. هما به طالع من بال و پر ز بوم گرفت
نسیم گل به رهم عادت سموم گرفت
1. شبم این روشنی کز آه دیده ست
کجا از شمع مهر و ماه دیده ست