درین چمن هوس عیش، کیمیا از سلیم تهرانی غزل 229
1. درین چمن هوس عیش، کیمیا طلبی ست
که خنده در دهن غنچه، موج تشنه لبی ست
1. درین چمن هوس عیش، کیمیا طلبی ست
که خنده در دهن غنچه، موج تشنه لبی ست
1. گر به ظاهر کسی از قید جهان آزاد است
نیست بی مصلحتی، این روش صیاد است
1. ز می ملاحظه زاهد مکن که این عیب است
چو غنچه دست تو در قید آستین عیب است
1. بهار آمد و سر تا به سر جهان سبز است
ز فیض ابر، زمین تا به آسمان سبز است
1. جدل از خصم هنر باشد و از من عیب است
چون رگ لعل ز دانا رگ گردن عیب است
1. خوش وقت آنکه خصمی گردون ندیده است
هر شب ز خیل فتنه شبیخون ندیده است
1. خوبرویان را سری با عاشقان پیر نیست
ماهیان تشنه ار ذوقی ز جوی شیر نیست
1. از سایه ی تو سبز سر خاک من بس است
لوح مزار فاخته، سرو چمن بس است
1. بنای توبه ز ابر بهار در خلل است
می دوآتشه عمر دوباره را بدل است
1. هما! نصیب تو از من چنان که خواهی نیست
که استخوان مرا مغز همچو ماهی نیست
1. خمار وصل، دلم را ز اضطراب شکست
ز موج رعشه به کف ساغر شراب شکست