دل رمیده ام از خنده ی تو از سلیم تهرانی غزل 181
1. دل رمیده ام از خنده ی تو بیزار است
به دیده موج قدح، می گزیده را مار است
1. دل رمیده ام از خنده ی تو بیزار است
به دیده موج قدح، می گزیده را مار است
1. مگذر ز دوستی که محبت مبارک است
ترک وفا مکن که حقیقت مبارک است
1. چند نالم، دل ز طبع ناله پردازم گرفت
در قفای سرمه از فریاد، آوازم گرفت
1. چشم او از دست نرگس، جام مخموری گرفت
کاکلش از زلف سنبل، چین مغروری گرفت
1. با تو گل را سر و سامان خودآرایی نیست
سرو را پیش تو سرمایه ی رعنایی نیست
1. بیا که وصل تو گل را بهار دلخواه است
چمن ز رخنهٔ دیوار، چشم بر راه است
1. تا به کی ای خضر خواهی این چنین غافل نشست
کشتی دریا کشان از لای خم در گل نشست
1. باز برقی را نظر بر خرمنم افتاده است
اشک خونین را رهی بر دامنم افتاده است
1. سامان شادمانی و برگ طرب کجاست
دارم دلی که پاکتر از خانه ی خداست
1. سبزهٔ خطش دمید و روزگار عاشقیست
فصل گلریزان داغ و نوبهار عاشقیست
1. کدام گل که به دامن ز نوبهارم نیست؟
ولی چه سود که دستی به آن نگارم نیست
1. بیا که بی لب لعل تو بس که پیر شده ست
شراب کهنه به ساغر به رنگ شیر شده ست