1 میخانه ی ما چون طرب آباد بهار است از برگ گلش خشت چو بنیاد بهار است
2 گل کرد جنونم ز رگ و ریشه به صد رنگ اینها همه از لطف تو ای باد بهار است!
3 آن مرغ که از صحبت گل خوی گرفته ست کارش همه در فصل خزان، یاد بهار است
4 خواهی که درین باغ کنی کسب شکفتن شاگرد خزان باش که استاد بهار است
1 در چمن چون لاله می بیباک میباید گرفت سایهٔ دستی ولی از تاک میباید گرفت
2 گر گلابی لایق پیراهنم خواهد کسی گل ندارد، از خس و خاشاک میباید گرفت
3 با جهان سفله افتادهست کار و بار من همچو دهقان نان مرا از خاک میباید گرفت
4 عشق میخواهی، برافشان آستین بر هرچه هست دامن پاکان به دست پاک میباید گرفت
1 مهر و کین تو هر دو مطلوب است خوب هر کار می کند خوب است
2 حرف عشق است نقش جبهه ی ما این چه مضمون و این چه مکتوب است
3 ما و بی طاقتی، که شیوه ی صبر کار ما نیست، کار ایوب است
4 عافیت خواهی، از جنون مگذر گل این باغ بر سر چوب است
1 دلم نگاه ترا سخت آشنا دیده ست ولی نمانده به یادش که در کجا دیده ست
2 به چشم من چه عجب گر ز ناز ننشیند غبار کوی تو چون سرمه چشم ها دیده ست
3 به من هر آنچه کند، پیش می تواند برد جهان ز خون دلم دست در حنا دیده ست
4 فغان ز تربیت آسمان که دانه ی ما به کشت پرورش از آب آسیا دیده ست
1 بر من هوای بزم تو بسیار غالب است با طالعی که از می توفیق تایب است
2 خوبان به خاطر آنچه رسانند، می رسد بت را ز دعویی که کند حق به جانب است
3 نتوان نمود نقش ترا آنچنان که هست آیینه پیش روی تو چون صبح کاذب است
4 ای دل نمانده خیر به کالای عاشقی جز در متاع آبله کان مال کاسب است
1 نوبهار است و چمن در پی سامان گل است ابر بر روی هوا، دود چراغان گل است
2 بس که گل سر زده از هر سر خار ماهی کوچه ی موج به دریا چو خیابان گل است
3 مستی از لاله سر شحنه چراغان کرده ست می دلیرانه بنوشید که دوران گل است
4 باغبان خار عبث بر سر دیوار نهد رخنه ی این چمن از چاک گریبان گل است
1 دل از هوای صحبت جانانه پر شده ست یک کس درون نیامده و خانه پر شده ست
2 هر کس برای خود سر زلفی گرفته است زنجیر ازان کم است که دیوانه پر شده ست
3 مست از کجا و مرگ، وگرنه همین مرا روزی هزار مرتبه پیمانه پر شده ست!
4 مستی به کعبه ما و تو تنها نکرده ایم هنگامه ای ست این که درین خانه پر شده ست
1 بی سبب کی دامنم از گریه چون دریا پر است دل مرا چون کاسه ی دریوزه از صد جا پر است
2 در دلم خوناب حسرت هست اگر در دیده نیست گر تهی گردیده از می ساغرم، مینا پر است
3 چون حریفان نیستم گلچین گلزار کسی از گل خود دامنم چون جامه ی دیبا پر است
4 رشک دارد بر بساط مستی ما آسمان شیشه های او سراسر خالی و از ما پر است
1 در سر کوی تو ما را بینوایی بهتر است گر نباشد در حنا دست گدایی بهتر است
2 مشرب ما ترک شمع از خاطر پروانه کرد آشنایی پیش ما از روشنایی بهتر است
3 باید از یک سو بود پای حجابی در میان عشق اگر شهری ست، حسن روستایی بهتر است
4 چون شکستی آیدت از خصم، در نرمی گریز سایه ی این نخل موم از مومیایی بهتر است
1 شعله ی شوقم و از شرم زبانم لال است صد شکایت به لبم از گره تبخال است
2 نشود دور سرم از قدم جلوه ی او حلقه ی گوش من از سلسله ی خلخال است
3 بهر هر کار به ما مشورتی می باید بهر هر کار به ما مشورتی می باید
4 از پی هر نگهم اشک روان می آید گرد این بادیه را قافله در دنبال است