چراغان سینه ام از داغ عشق از سلیم تهرانی غزل 145
1. چراغان سینه ام از داغ عشق لاله رویان است
ز دل آهی که می خیزد مرا، دود چراغان است
1. چراغان سینه ام از داغ عشق لاله رویان است
ز دل آهی که می خیزد مرا، دود چراغان است
1. هر چه گوید ز بقا عمر سبکسر، باد است
کشتیی را چه ثبات است که لنگر باد است
1. دلم همیشه ز آشوب عشق بی تاب است
درین محیط، گهر مضطرب چو سیماب است
1. حاجت به گل ندارد، آن سر که کج کلاه است
در خواب حیف باشد، چشمی که خوش نگاه است
1. شکفتگی به گل رویت آرزومند است
نهال حسن ترا با بهار پیوند است
1. روی نیکوی ترا تندی خو در کار است
در چمن ایمنی از خار سر دیوار است
1. هنوزم از هوس عشق، خارخاری هست
به سینه ام ز دل تنگ، غنچه واری هست
1. آنکه پیغامی به سوی او برد از ما، دل است
نامهٔ بیطاقتان بر بال مرغ بسمل است
1. ز بس اشک نیازم خاکسار است
شود چون خشک، در چشمم غبار است
1. میان عافیت و روزگار ما جنگ است
مدار شیشه ی ما همچو آب بر سنگ است
1. دل به یک زمزمه، چون آینه، پرداز گرفت
شمع ما روشنی از شعله ی آواز گرفت
1. در باغ هر گلی ز تو در خون تازه ای ست
هر بید در هوای تو مجنون تازه ای ست