1 خان فلک اجلال حسین آنکه بنا کرد محکم تر از ارکان بهشت این دو سراچه
2 آن رتبت بستان جلالت که از او شد زیبنده چو بستان بهشت این دو سراچه
3 زایوان فلک قصر جلالش بود ارفع زآنسان که زایوان بهشت این دو سراچه
4 دارد ارم خلوتش از حور بهشتی خادم چو ز غلمان بهشت این دو سراچه
1 به شخصی آشنا گفتم حدیثی که با بیگانگان نتوان سخن گفت
2 هنوز آن را زنیمی بر زبان بود که در محفل و هر انجمن گفت
3 از او با محرم دیگر شکایت چو کردم در جواب من به من گفت
4 کسی از بیگانه راز خود نپوشد که راز خویشتن با خویشتن گفت
1 فرید روی زمین زین عابدین که رخت به چرخ عزو شرف کرده مهری و ماهی
2 ایا سپهر مکانی که زهره و کیوان به درگه تو کند این غلامی، آن داهی
3 ایا رفیع جنابی که شاه قدر ترا سزد که مهر کند تاجی آسمان گاهی
4 شمیم لطف ترا متصف چو جان بخشی سموم قهر ترا خاصیت چو جانکاهی
1 در طالعم اقتضای فرزند غم نیست مرا اگر نباشد
2 زیرا که چو دختر است اگرچه بی عصمت و بد گهر نباشد
3 نخلی است که کام باغبان را زآن لذتی از ثمر نباشد
4 ورز آنکه ززمره ی ذکور است زاین چند صفت بدر نباشد
1 فلان گنده بینی را نظر کن که او را غیر خود بینی نبینی
2 زند از میرزائی لاف و در وی هم استعداد تا بینی نبینی
3 بجز دیوانه یا مصروعی او را به چشم عقل اگر بینی نبینی
4 به روی او که خود کافر مبیناد اگر بینی بجز بینی نبینی
1 جهان علم و بحر فضل و کوه حلم ای کآمد سپهر مجد و برج فضل را قدرت ثریائی
2 زهی ذات همایون تو کاندر عرصه ی عالم چنان باشد که باشد در میان قطره دریائی
3 نظیرت در هنر مانند عنقا بود در عالم به عالم گر نبودی همچو عنقا نام عنقائی
4 نه عیسائی ولی لطفت بود جانبخش درمانی نه موسائی ولی رایت بود تابنده بیضائی
1 شاها بقای عهد شباب از شراب خواه بهر درنگ عمر ز ساقی شتاب خواه
2 خواهی اگر مفرح روح و غذای جان از جام گوهرین می چون لعل ناب خواه
3 بزم تو چون سپهر و سپهریست باسکون خورشید آن زساغر چون آفتاب خواه
4 این قصه را که باده کند طی حساب عقل افسانه چون عقوبت روز حساب خواه
1 طراز محفل ایجاد میرزا احمد توئی که ملک جهان خالیت زمانند است
2 به پیش طبع تو چون قطره بحر عمان است به جنب علم تو چون کاه، کوه الوند است
3 جهان به نشو و نما از نسیم الطفات چنانکه نشو نبات از نسیم اسفند است
4 ز بیم قهر تو گر خصم خود فریدون است دلش به سینه چو ضحاک در دماوند است
1 شرم از ابروی آن ابرو کمان کرد آسمان زان هلال عید را امشب نهان کرد آسمان
2 ساقی از بهر صبوح عید می در جام خواست خون به جام میگساران آسمان کرد آسمان
3 دختر رز را که ساقی پرده از رخ برگرفت باز پنهان در بلورین پرنیان کرد آسمان
4 نیم درهم سود کرد اما به بزم جشن عید صد هزاران در بذل شه زیان کرد آسمان
1 کس را جمال نقش به جز حسن حال چیست وان را که حسن حال نباشد کمال چیست
2 شعراست هیچ و شاعری از هیچ هیچ تر در حیرتم که بر سر هیچ این جدال چیست؟
3 یک تن نپرسد از پی ترتیب چند لفظ ای ابلهان بی هنر این قیل و قال چیست؟
4 از بهر مصرعی دو که مضمون دیگری است چندین خیال جاه و تمنای مال چیست؟