1 چیست آن لعبت که دهر از منظرش زیور گرفته؟ گر چه برقع از سه نیلی پرده بر منظر گرفته
2 روز چون آئینه صیقل داده روی خویشتن را شب زعکس آن فروغ آئینه دیگر گرفته
3 گه نظیرش گشته از کتف پیمبر آشکارا گه طریق رجعت از ایمای پیغمبر گرفته
4 گاه دیدن بسکه آب از دیده می بارد لقایش آستین نظارگان وی به چشم تر گرفته
1 گویند که در قریه ی فین کآب و هوایش مستحسن اطباع و پسند سلق افتد
2 از صبح که خورشید بر آرد ز افق سر تا شام که خور باز به سمت افق افتد
3 هر لحظه شتابند سوی چشمه زنی چند کز پرتو روشان به صحاری تتق افتد
4 وز بیم قرقچی گه آمد شد ایشان غوغا و فغانی به تمام طرق افتد
1 ای فلک جاه ملک رتبه که در زیور و زیب گوش چرخت زنعال سم ابرش باشد
2 طلعتت غیرت این بزم منور آمد رفعتت برتر از این سقف منقش باشد
3 جان احباب زلطف تو فرح یاب بود دل حساد زبیم تو مشوش باشد
4 بد گمانی زمن از بیهده حرفی و مرا دل از این مرحله چون نعل در آتش باشد
1 خان جم شوکت خدیو آسمان رفعت حسین آنکه ساید رایت جاهش به فرق فرقدان
2 آنکه بارایش کم از فلس است صد گنج گهر آنکه با حلمش کم از کاهی است صد کوه گران
3 از عطا بحریست طبعش لیک بحری بی کنار در سخا ابریست دستش لیک ابری درفشان
4 ابلق دوران نتابد هرگز از امرش لگام توسن گردون نپیچد هرگز از حکمش عنان
1 خان بزرگ خطه ی شروان اگرچه فخر بر میر گنجه والی تفلیس می کند
2 سر پیش او فرود نیارم، چگونه کس تعظیم این چنین جنبی پیس می کند
3 ابلیس را ز سجده ی آدم چو بود ننگ آدم چگونه سجده بر ابلیس می کند
4 جناب واعظ و مفتی کز آن دو گر گویم صفات نیک فزون از شماره خواهد شد
1 چو شد دلگشا آن دل افروز باغ به حکم محمد تقی خان بنا
2 (سحاب) از پی سال تاریخ گفت «گشاید دل از ساحت دلگشا»
1 هزار افسوس از فاطمه که دست اجل گل وجودش بر دوحه ی حیات نهشت
2 هزار حیف از آن تازه گل که مانندش گلی به باغ جهان باغبان صنع نکشت
3 گسست رشته ی عمرش ز هم فغان از چرخ که دور چرخ چنین رشته ی حیات نرشت
4 حریر در خور بالین و بسترش نه ولی سپهر بستر او خاک کرد و بالین خشت
1 بعد قرنی خواستم تقویمی از سال جدید از توای سر خیل ارباب نجوم آقا حسین
2 از صبوری دل به مایوسی کشیدم عاقبت ای فلک را از تو زیب و اختران را از تو زین
3 بس نکو گفت آنکه گفت، الصبر مفتاح الفرج بس متین گفت آنک گفت، الیاس احدی الرامتین
1 شود چو شاد زقتلم دل من و تو مترس ز یک گناه که در ضمن آن بود دو ثواب
2 مپرس حال دل من بخون کیست ببین تو را به پنجه نگار و مرا به چهره خضاب
3 به خواب روی تو آید به دیده ی من اگر جدا ز روی تو در دیده ی من آید خواب
4 نکرد منع نگه یا نکرد رازم فاش کدام اثر که به حالم نکرد چشم پر آب؟
1 امیر فلک آستان فخر گیتی خدیو ملک پاسبان خان دوران
2 سپهر ایالت جهان عدالت طراز جلالت محمد تقی خان
3 کرم گستری کز پی بذل دستش که چون ابر بهمن شود گوهر افشان
4 مطر در منثور گردد به دریا حجر لعل رخشان شود در بدخشان