1 فرید دهر آقا خان که بودش عیان شخص بزرگی از شمایل
2 همه تعریف او ذکر طوایف همه توصیف او قول قبایل
3 حمید اخلاق او عندالصنادید مثل اوصاف او بین الاماثل
4 به دنیا دل نبست و رفت آری به دنیا دل نبندد هیچ عاقل
1 به فرمان شاهی کزو زیب دید نگین جم و تخت افراسیاب
2 شهنشاه قاجار فتح علی که فتحش عنانست و نصرت رکاب
3 مرتب شد این گوهر آگین سریر به الماس رخشان و یاقوت ناب
4 چو بر این سریر مرصع چو مهر نشست آن جهاندار مالکرقاب
1 چیست آن لعبت که زیبا شکل و نیکو منظر است؟ منظرش چون وصل زیبا منظران جان پرور است
2 نقش نام پادشاهان شوق گنج خسروان بر جبینش ثبت و اندر خاطر او مضمر است
3 عهد آن از بی ثباتی همچو عهد روزگار طبع او از دون نوازی همچو طبع اختر است
4 یک نظر هر کس که بر لوح ضمیرش بنگرد می شناسد کز چه شهر و از کدامین کشور است؟
1 خان زمان یگانه ی دوران علی نقی کآمد به بذل وجود و سخا در جهان فرید
2 چشم جهان ندید چو او آفریده ای تا آفریدگار جهان را بیافرید
3 طبعش در یگانه ی افضال را صدف دستش در خزانه ی اقبال را کلید
4 تعظیم آستان ویش نیست گر غرض پشت سپهر از چه سبب این چنین خمید؟
1 فلک جناب و ملک رتبه میرزا احمد توئی که مرحمتت روح را کند تفریح
2 هم از نسایم لطفت مشام را تعطیر هم از روایح خلقت قلوب را ترویح
3 بود ز پرتو رایت به رشک نار کلیم بود زنکهت لطفت به شرم باد مسیح
4 اگر به بحر بسنجم دل تو محض خطاست و گر چو ابر بگویم کف تو کذب صریح
1 سلطان چرخ از ماه نو بر فرق افسر یافته وز موکب عید صیام آفاق زیور یافته
2 بگرفته برکف جام می ساقی به بانگ چنگ و نی بر آب حیوان برده پی هر لب که ساغر یافته
3 ساغر چو آبی با صفا می آتشی بیضاضیا وین طرفه تر بنگر که جا در آب آذر یافته
4 روی صراحی جلوه گر از عکس آبی شعله ور این ماهی سیمین نگر طبع سمندر یافته
1 از جرعه جام گوهری لؤلؤ لا لا ریخته یا دست ساقی بر ثری عقد ثریا ریخته
2 ریزد خم از جوش شراب از حلق یاقوت مذاب این بحر جوشان بین کز آب آتش بر اعضا ریخته
3 آن لعبت ترسانگر از لب مسیح آسانگر و آن آب آتش سانگر آب مسیحا ریخته
4 از خوی نگار سیمتن دارد به مه عقد پرن وز طره بر برگ سمن مشک مطرا ریخته