1 پس دیوار تن بر شده ماهیست عجب بمنش با نظر لطف نگاهیست عجب
2 دل بر پادشه دولت پاینده فقر از ره عشق مرا برد که راهیست عجب
3 از کف مرگ توان جست بهمدستی عشق عشق در حادثه مرگ پناهیست عجب
4 طاعت عشق صوابست که مقبول خداست سر بی عشق بتن بار گناهیست عجب
1 باز دل را دست جان آمد بدست طره آن دلستان آمد بدست
2 آن سر زلف سیاه دلفریب با هزاران داستان آمد بدست
3 آنچه از آبادی دین شد خراب در خرابات مغان آمد بدست
4 گر چه دل ویرانه شد از عشق دوست لیک گنج شایگان آمد بدست
1 بغیر خاک سر کوی دل پناهی نیست بجز گدای در فقر پادشاهی نیست
2 مراست سلطنت فقر با کلاه نمد ازین نمد بسر پادشه کلاهی نیست
3 جلال بین که سر آفتاب را زین سیر جز آستان طریقت حواله گاهی نیست
4 بدیده دل کامل که ثابتست چو کوه شکوه پادشه کون سر کاهی نیست
1 ما و دل گر پاس عشق پرده در خواهیم داشت پرده غیر از جمال دوست بر خواهیم داشت
2 یکنفس با او نباشیم و بجز او ننگریم پاس انفاس و مراعات نظر خواهیم داشت
3 بی سر و بی پای گر باشیم و بی سامان چه باک در بساط فقر فرق تاجور خواهیم داشت
4 خسروان را سر فرو ناریم بر تاج و کمر کز کرامت تاج و از رفعت کمر خواهیم داشت
1 گویند روی یار بکس آشکار نیست در چشم من که هیچ بجز روی یار نیست
2 گویند در بهار دمد گل ولی مرا گلهاست در نظر که یکی در بهار نیست
3 خارست و گل بهر چمن و سینه مراست گلهای دسته دسته که در دست خار نیست
4 ویرانه پیکری که نباشد خراب درد بیچاره سینه ئی که بعشقش دچار نیست
1 سر ملک ز جلالت بر استانه ماست که امشب آن ملک ملک جان بخانه ماست
2 سرود ماست که بر آسمان فکنده بساط نشاط چرخ ز بانگ دف و چغانه ماست
3 تمام کون و مکان هست جام صبح ازل که یکدو جرعه درو از می شبانه ماست
4 نشانه نیست از آن شاه بی نشان و ز غیب بهر کمان که زند تیر بر نشانه ماست
1 مملکت شاه عشق جز دل درویش نیست دل بطلب کائنات مملکتی بیش نیست
2 بگذرد از خویشتن در طلب روی یار هر که بجانان رسید معتقدی بیش نیست
3 عشق بود کیش ما دولت اینست و بس کافر بیدولتست آنکه درین کیش نیست
4 در نظر هوشیار نیست عیان غیر یار این سخن آشکار در خور تفتیش نیست
1 این گونه ماه آسمانست یا روی تو ای بلای جانست
2 این زلف سیاه در خم و تاب یا فتنه آخر الزمانست
3 مژگان دمیده است یا تیر ابروی کشیده یا کمانست
4 آهوی ترا بمرتع ماه مشکی چو هلال پاسبانست
1 رویت همه آتشست و آبست مویت همه حلقه است و تابست
2 فصل گل و وقت صبح برخیز ای چشم دلم چه وقت خوابست
3 بگشای ز هم هلال ابروی در جام میی چو آفتابست
4 بنشسته ببارگاه گلبن گل خسرو مالک الرقابست