1 نکند هیچ یتیم به عسس ساخته ای می کند آنچه در گوش تو در سایه زلف
1 افتادگی گزین که دهد فیض بیشتر پهلوی خویش هر که نهد چون سبو به خاک
1 نفس در سینه باد خزان می سوخت نومیدی چراغ گل اگر می بود در زیر پر بلبل
1 هر کسی چیزی ز اسباب جهان برداشته است من همین دل را ز اسباب جهان برداشتم
1 گر نباشد در میان روی تو، از یک آه گرم آب را در دیده آیینه خاکستر کنم
1 درین بستانسرا خود را چنان صائب سبک کردم که رنگ چهره گل را گران پرواز می بینم
1 گر چه هر گوشه ای از کنج دهانش گیر است بوسه را چشم به جایی است که من می دانم
1 فیضی که گوشه گیر ز عزلت نیافته است از گوشه های چشم سیاه تو یافتم
1 اینجا به خواب غفلت و آنجا به خواب مرگ چون مخمل دوخوابه به روی نهالی ام
1 لنگر نکرده ایم چو گوهر درین محیط از بوستان دهر چو شبنم گذشته ایم