خانه
شاعران
فال
درباره ما
صائب تبریزی
صائب تبریزی
آثار شاعر
بستن تبلیغات
متفرقات در دیوان اشعار صائب تبریزی
1.
برازنده تاج و تخت و کلاه
برازنده تاج و تخت و کلاه
خدیو جوان بخت عباس شاه
چو بر تخت فرمانروایی نشست
به نظم ممالک برآورد دست
نسق کرد از علم کار آگهی
به فرمانبری کار فرماندهی
به تلقین دولت در آغاز کار
حدود خدایی نمود استوار
مشاهده کامل شعر
2.
چون به الهام الهی، گرداند
چون به الهام الهی، گرداند
نام خود خسرو جمجاه، صفی
بر سر مسند جم بار دگر
کرد آرام به دلخواه صفی
زین جلوس دوم نامی، یافت
نظر از حضرت الله صفی
کلک صائب پی تاریخ نوشت
«شد سلیمان زمان شاه صفی»
مشاهده کامل شعر
3.
گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را
گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را
رفته رفته طاق نسیان می کند محراب را
از شبیخون حوادث عشقبازان غافلند
می کند خون در جگر صید حرم قصاب را
سیر چشمان خیال از فکر وصل آسوده اند
می گزد می شیرمست پرتو مهتاب را
مشاهده کامل شعر
4.
سرگرانی مانع است از آمدن تیر ترا
سرگرانی مانع است از آمدن تیر ترا
انتظار تیر خواهد کشت نخجیر ترا
ترک خونریزی نمی گویی، همانا عاشقان
داده اند از دیده خود آب، شمشیر ترا
مشاهده کامل شعر
5.
تا نگیرم بوسه از لب گلعذار خویش را
تا نگیرم بوسه از لب گلعذار خویش را
نشکنم از چشمه کوثر خمار خویش را
چون کند برق تجلی پای شوخی در رکاب
کوه نتواند نگه دارد وقار خویش را
مشاهده کامل شعر
6.
آتش افروز جنون شد دامن صحرا مرا
آتش افروز جنون شد دامن صحرا مرا
طشت آتش ریخت بر سر لاله حمرا مرا
هر سر راهی به آگاهی حوالت کرده اند
ناله نی شد دلیل عالم بالا مرا
نیست در بزم تو جایم، ورنه در هر محفلی
می جهد از جا سپند و می نماید جا مرا
مشاهده کامل شعر
7.
چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟
چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟
چند در فانوس دارم این چراغ مرده را؟
سیر گلشن بی دماغان را نمی آرد به حال
سایه گل می کشد در خون دل آزرده را
مشاهده کامل شعر
8.
پیش رویش چون کنم منع از گرستن دیده را؟
پیش رویش چون کنم منع از گرستن دیده را؟
چون کنم در شیشه این سیماب آتش دیده را؟
در سر آن زلف بی بخت رسا نتوان رسید
چاره شبگیر بلندست این ره خوابیده را
مشاهده کامل شعر
9.
بی نگاه من نشد در عشق معشوقی تمام
بی نگاه من نشد در
عشق
معشوقی تمام
صحبت فرهاد آدم کرد سنگ خاره را
مشاهده کامل شعر
10.
نیست ظرف راز عشق او حریم سینه را
نیست ظرف راز
عشق
او حریم سینه را
آب این گوهر به طوفان می دهد گنجینه را
در دل من نقش چون گیرد، که با خود می برد
شوخی عکس تو دام جوهر آیینه را
مشاهده کامل شعر
بعدی
صائب تبریزی
صائب تبریزی
آثار شاعر