1 باده لعلی ز لعل و شیشه از کان خوشترست بی تکلف شیشه می از بدخشان خوشترست
1 پیاله ای به لبم چرخ آشنا نکند که بخت شور نمک در شراب ما نکند
1 با قد خم گشته روگردان مشو از راه حق بر در دیگر مزن این حلقه جز درگاه حق
1 عیب دنیا را نمیبینند کوتهدیدگان گرچه بیپرده است در چشم نظر پوشیدگان
1 با خوی سرکش او آتش سخن پذیرست با خط تازه او ریحان سیاه پیرست
1 اگر نه اشک مرادست بر گلو گیرد غبار خاطر من ماه را فرو گیرد
1 گل گلاب از هرزه خندی شد درین نیلی حصار خنده بیجاست برق گریه بی اختیار
1 غرض از خوردن می مستی بالادست است باده را هر که به اندازه خورد بدمست است!
1 تقصیر میانش ز خم و پیچ ندارد حرفی است که گویند الف هیچ ندارد
1 آنچه ما را از شراب زندگی در ساغرست خوردنش خون دل است و ماندنش دردسرست