نشاط دهر به زخم از صائب تبریزی دیوان اشعار 1
1. نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است
شراب خوردن ما شیشه خوردن است اینجا
...
1. نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است
شراب خوردن ما شیشه خوردن است اینجا
...
1. پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست
شمع را فانوس از پروانه میسازد جدا
...
1. میکند روز سیه بیگانه یاران را ز هم
خضر در ظلمات میگردد ز اسکندر جدا
...
1. از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است
چون توان کردن دو یکدل را ز یکدیگر جدا؟
...
1. میشوند از سردمهری، دوستان از هم جدا
برگها را میکند فصل خزان از هم جدا
...
1. تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من
میشود نزدیک منزل کاروان از هم جدا
...
1. از متاع عاریت بر خود دکانی چیدهام
وام خود خواهد ز من هر دم طلبکاری جدا
...
1. چون گنهکاری که هر ساعت ازو عضوی برند
چرخ سنگیندل ز من هر دم کند یاری جدا
...
1. به رنگ زرد قناعت کن از ریاض جهان
که رنگ سرخ به خون جگر شود پیدا
...
1. ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن
که وقت چیدن گل، باغبان شود پیدا
...
1. ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد
که در دل هر چه دارد خاک، از باران شود پیدا
...
1. چنین که همت ما را بلند ساختهاند
عجب که مطلب ما در جهان شود پیدا
...