آثار صائب تبریزی

صفحه 1 از 707
707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی

1 سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم ترا هر قدر افشرده ای دل را، بیفشارم ترا

2 عمرها شد تا کمند آه را چین می کنم بر امید آن که روزی در کمند آرم ترا

3 از لطافت گر چه ممکن نیست دیدن روی تو رو به هر جانب که آرم در نظر دارم ترا

4 در سر مستی گر از زانوی من بالین کنی بوسه در لعل شراب آلود نگذارم ترا

1 در طلب سستی چو ارباب هوس کردن چرا؟ راه دوری پیش داری، رو به پس کردن چرا

2 شکر دولت سایه بر بی سایگان افکندن است این همای خوش نشین را در قفس کردن چرا

3 در خراب آباد دنیای دنی چون عنکبوت تار و پود زندگی دام مگس کردن چرا

4 در ره دوری که می باید نفس در یوزه کرد عمر صرف پوچ گویی چون جرس کرد چرا

1 نم به دل نگذاشت خونم خنجر قصاب را جذبه من می کشد از صلب آهن آب را

2 ابر چشم من چنین گر گوهر افشانی کند کاسه دریوزه دریا کند گرداب را

3 صبح هر روز از شفق صد کاسه خون بر سر کشد تا در آغوش آورد خورشید عالمتاب را

4 می تواند از دویدن سیل را مانع شدن می کند هر کس عنانداری دل بی تاب را

1 آه می باشد مسلسل خاطر افگار را در درازی نیست کوتاهی شب بیمار را

2 عشق می آرد دل افسرده ما را به شور مطرب از طوفان سزد دریای لنگردار را

3 نیست ممکن عشق را در سینه پنهان داشتن قرب این آیینه طوطی می کند زنگار را

4 سایه مژگان گرانی می کند بر چشم یار از پرستاران بود بیماری این بیمار را

1 نغمه آرام از من دیوانه می‌سازد جدا خواب را از دیده این افسانه می‌سازد جدا

2 پرده شرم است مانع در میان ما و دوست شمع را فانوس از پروانه می‌سازد جدا

3 موج از دامان دریا برندارد دست خویش جان عاشق را که از جانانه می‌سازد جدا؟

4 هرکجا سنگین‌دلی در سنگلاخ دهر هست سنگ از بهر من دیوانه می‌سازد جدا

1 داد سیل گریه من غوطه در گل بحر را گوهر از گرد یتیمی کرد ساحل بحر را

2 همت سرشار از بی سایلی خون می خورد کز گهر باشد هزاران عقده در دل بحر را

3 عشق دریا دل نمی اندیشد از زخم زبان کی خلد در دل خس و خاشاک ساحل بحر را

4 در غریبی کی فتند از جستجو روشندلان؟ در سفر کردن به جز خود نیست منزل بحر را

1 نعل در آتش گذارد روی گرمت بوس را زخمی دندان کند لعلت لب افسوس را

2 ناله و افغان من از لنگر تمکین اوست بت ز خاموشی به فریاد آورد ناقوس را

3 خط چنین گر تنگ سازد بر دهانش جای بوس می کند گنجینه گوهر کف افسوس را

4 گردش نه آسمان از آه آتشبار ماست شمع می آرد به چرخ از دود خود فانوس را

1 نیست ممکن رام کردن چشم جادوی ترا سایه می بوسد زمین از دور، آهوی ترا

2 نیستم شایسته گر نظاره روی ترا سجده ای از دور دارم طاق ابروی ترا

3 پله ناز تو دارد نازنینان را سبک کوه تمکین سنگ کم باشد ترازوی ترا

4 با سمن چون نسبت آن پیکر سیمین کنم؟ بستر گل، خار ناسازست پهلوی ترا

1 می گدازد خون گرمم نشتر فصاد را می کند از آب عریان، دشنه فولاد را

2 سرو از قمری به سر صد مشت خاکستر فشاند تا به سنبل راه دادی شانه شمشاد را

3 این گل روی عرقناکی که من دیدم ازو دسته گل می کند آیینه فولاد را

4 چرخ را آرامگاه عافیت پنداشتم آشیان کردم تصور ،خانه صیاد را

1 مد احسان است بسم الله دیوان صبح را ره به مضمون می توان بردن ز عنوان صبح را

2 صادقان را بهر روزی زحمتی در کار نیست کز تنور سرد، گرم آید برون نان صبح را

3 گر چه در ابر سفید امید باران کمترست فیض می بارد ز سیما همچو باران صبح را

4 می زداید گریه از آیینه دل تیرگی اشک انجم می نماید پاکدامان صبح را

آثار صائب تبریزی

707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی