1 با باغ گل و باده گلگون ما را چون دید حسد نمود گردون ما را
2 گرماش ز باغ کرد بیرون ما را سردابه گزید باید اکنون ما را
1 ساقی چو به من دهد می گلگون را گلگون کنم از فروغ او جیحون را
2 چندان به جزع باده دهم هامون را تا مست کنم زیر زمین قارون را
1 آخر برسد به صبح صادق شب ما در برج شرف نور دهد کوکب ما
2 پر شکر شود پس از شکایت لب ما تا زین ظفر نهند بر مرکب ما
1 ای روز تو را وثاق در منزل شب بی زلف تو معزول بود عامل شب
2 تا روز مرا حل نکند مشکل شب نالم ز دل تو هر شبی در دل شب
1 ای مایه هر لطافت ای در خوشاب از هر سخنی چو آتش تیز متاب
2 گر آتش و آب خوانمت هست صواب پاکیزه چو آتشی و بایسته چو آب
1 از غمزه تو تیر بلا پیکان یافت وز نام تو نامه جفا عنوان یافت
2 در تو ز جفا هر چه فلک جست آن یافت با دست حنا بسته وفا نتوان یافت
1 تا نرگس چشم تو زبونم کرده است از باغ مراد دل برونم کرده است
2 چون پشت بنفشه سرنگونم کرده است چون روی گل آلوده به خونم کرده است
1 از فرقت دلبر دل ناشادم هست یادم نکند گرچه از او یادم هست
2 از یک دل او هزار بیدادم هست فریاد کنم که جای فریادم هست
1 جانا لب و غمزه تو نوش و نیش است زان روح به راحت است و زین دل ریش است
2 زان غمزه و لب که دلبریشان کیش است هر چند که رنج هست راحت بیش است
1 دلبر که به کام دل سفر کرد و برفت ما را لب و دیده خشک و تر کرد و برفت
2 دیدار عزیز را به یک عزم سفر از دیده و جان عزیزتر کرد و برفت