1 رویت نه می است و عقل بگریزد از او زلفت نه غم است و دل بپرهیزد از او
2 نی نیست لبت چرا شکر خیزد از او تو می روی و شکر همی ریزد از او
1 تا نرگس چشم تو زبونم کرده است از باغ مراد دل برونم کرده است
2 چون پشت بنفشه سرنگونم کرده است چون روی گل آلوده به خونم کرده است
1 تا باد عتاب تو به من روی نهاد بی جرم مرا چو خاک برداد به باد
2 تا کرد دلم زاتش عشقت فریاد از هر مژه ایم جوی آبی بگشاد
1 مرغی که چو ماهیش به آب است نیاز از نسبت بط نی چو بط سینه فراز
2 در آب همی رود همه روز دراز چون توده خاک دید بر گردد باز
1 ای عشق دلم تو خسته ای مرهم کو روی چو مه و زلف خم اندر خم کو
2 در بند غمم بند گشای غم کو در رنج شبم روی سپیده دم کو
1 آن شب که ز من جدا شدی ای دلخواه دیدم شب خویش را چو زلف تو سیاه
2 هم در شب خویش بینم ان شاءالله از عارض تو صبح و زرخسار تو ماه
1 خورشید که یاقوت گری کرد نخست آن پیشه ز یاقوت لبت کرد درست
2 آن کس که لب تو یافت یاقوت نجست یاقوت یکی ز چاکران لب توست
1 با حادثه دهر چه روباه و چه شیر کس را چو بقا نیست چه بد دل چه دلیر
2 امروز چو دی برفت و برنامد دیر فردا که بیاید برود همچو پریر
1 هجر تو وباست هر کجا بر گذرد زو پرده عمر و زندگانی بدرد
2 چشمم به لبت همیشه زان می نگرد گویند که یاقوت وبا را ببرد
1 از بس که کنی ده دلی و ده رایی ده بند ببندی و یکی نگشایی
2 اندر دل یکتای من ای بینایی صد گونه غم است از آن دل ده تایی