آثار ادیب صابر

صفحه 3 از 11
11 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب صابر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب صابر شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار ادیب صابر

1 چند بارم بر فراق دلبران از دیده آب چند باشم آتش تیمار خوبان را کباب

2 تاسرشکم بیشتر شد صبر من کمتر شدست راست پنداری مگر من صبر می بارم نه آب

3 طبع و دستم با دو چیز اندر جهان الفت گرفت طبع با تیمار عشق و دست با جام شراب

4 عاشقی آرد جوانی خرما طبع جوان بی غمی خیزد زمستی حبذامست خراب

1 نماز شام چو کرد آن لطیف کودک خوب به عزم راه نشاط رکاب و رای رکوب

2 شبم دو شد که دو خورشید در یکی ساعت مرا غریب بماندند و کرد رای غروب

3 سپهر و مهر چو او پای در رکاب نهاد خجل شدند هم از راکب و هم از مرکوب

4 چو دور شد ز دو چشمم دو چشمه خورشید دو چشمه گشت دو چشمم ز فرقت محبوب

1 رخ تو روز منیر است و زلف تو شب داج برید صبر مرا تیغ عشقشان اوداج

2 منم که روز منیرم زمان زمان گیرد ز عشق روز منیر تو گونه شب داج

3 چو حاجبان سر زلفت سیاه پوشیده ست چو خسروان دل و صبرم همی کند تاراج

4 رخ تو تخته عاج است و دست فتنه بر او ز بهر بردن دلها دو خط نبشت زساج

1 تویی که مهر تو در مهرگان بهار من است که چهره تو گلستان و لاله زار من است

2 مرا ز کم شدن سبزه بس اثر نکند چو خط سبز تو از سبزه یادگار من است

3 بهار و سرو و گل و سوسن ای بهار بتان چو در کنار منی جمله در کنار من است

4 میان جان من و غم نماند هیچ سبب بدان سبب که جمال تو غمگسار من است

1 آزر و مانی که صورتهای دلبر کرده اند نی رخ چون ماه و نی زلف چو عنبر کرده اند

2 عنبرین گیسوی و مه دیدار آن دلبر مرا بی نیاز از صورت مانی و آزر کرده اند

3 نرگسش چشم است و سروش قد و خوبان نام او ماه نرگس چشم و سرو ماه منظر کرده اند

4 وصف آن رخشنده عارض نعت آن تابنده روی فهم و فکرت را به رتبت روم و ششتر کرده اند

1 دولت سلطان ما فرمان یزدان آمده ست هر چه سلطان خواست زین دولت همه آن آمده ست

2 هر زمان یزدانش عز نو دهد در مملکت تا سر تیغش معز دین یزدان آمده ست

3 از سلاطین جهان هرگز نیامد در وجود هیچ سلطانی بدین دولت که سلطان آمده ست

4 شاه شاهان پادشا سنجر که سهم خنجرش تاج و تخت و دین و دنیا را نگهبان آمده ست

1 رخ تو شحنه خوبی شده ست و زلف نقیب گل جمال تو را خار غمزه تو رقیب

2 دلم بماند به زندان عاشقی محبوس ز قصد شحنه غمز رقیب و جور نقیب

3 غریبم از تو و این را سبب نعیب غراب غراب را چه غرض بود در جمال حبیب

4 همیشه جفتم غریوم که باز نتوان داشت غریب را ز غریو و غراب را ز نعیب

1 چه لعبتی است که او سر بریده خوب آید ز سر بریدن او قدر او بیفزاید

2 کرا بریده شود سر براو ببخشایند ز سر بریدن او کس بر او نبخشاید

3 سخن سرای شود چون بریده شد سر او و گرچه هیچ سخن سر بریده نسراید

4 همیشه حبس کنندش گناه ناکرده عجب در آنکه تن او ز حبس نگزاید

1 جور از این برکشیده ایوانست که بر او مشتری و کیوانست

2 دم سردی که برکشد مردم هم از این برکشیده ایوانست

3 آدمکی را ز دور این ایوان جور انواع و رنج الوانست

4 گرچه گه سعد و گاه نحس دهد ور چه گه رزق و گاه حرمانست

1 تا دلم در دست آن سیمین بر سنگین دل است زیر پای من ز آب چشم و خون دل گل است

2 جز جفای من نگردد در دل سنگین او بر ندارد سنگ خارا آنچه او را در دل است

3 نیست نرمی در دلش با دیده پرآب من سنگ را از آب دیده نرم کردن مشکل است

4 تا دل سنگین او سازد همی اسباب هجر از دل مسکین من اسباب شادی زایل است

آثار ادیب صابر

11 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب صابر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب صابر شعر مورد نظر پیدا کنید.