آثار ادیب صابر

صفحه 3 از 11
11 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب صابر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب صابر شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار ادیب صابر

1 تا دلم در دست آن سیمین بر سنگین دل است زیر پای من ز آب چشم و خون دل گل است

2 جز جفای من نگردد در دل سنگین او بر ندارد سنگ خارا آنچه او را در دل است

3 نیست نرمی در دلش با دیده پرآب من سنگ را از آب دیده نرم کردن مشکل است

4 تا دل سنگین او سازد همی اسباب هجر از دل مسکین من اسباب شادی زایل است

1 طرف چمن که خلعت فصل بهار یافت بی بت جمال بتکده قندهار یافت

2 هر زینتی که گم شده بود از زمین باغ جوینده با طراوت فصل بهار یافت

3 جادوست چار طبع که چندین هزار نقش طبع چمن به واسطه هر چهار یافت

4 از زاغ زینهار نمی یافت عندلیب اکنون به فر دولت گل زینهار یافت

1 روی تو به حسن حور عین است کوی تو بهشت راستین است

2 از بهر نثار خاک پایت چون دست دلم در آستین است

3 رخسار تو لاله ربیع است گفتار تو لولو ثمین است

4 زنبور گزنده ای به غمزه گرچه دو لبت چو انگبین است

1 هرگز ندید چشم جهان روی مکرمات کوته نشد ز دامن کس دست حادثات

2 بر زایران نگشت گشاده در عطا بر اهل فضل بسته نشد راه نایبات

3 بی مجد دین صفی سلاطین نجیب ملک فخر زمانه صدر اجل سید الکفات

4 یوسف که داد لفظ خوش و عزم ثاقبش هم آب را طراوت و هم خاک را ثبات

1 رخ تو روز منیر است و زلف تو شب داج برید صبر مرا تیغ عشقشان اوداج

2 منم که روز منیرم زمان زمان گیرد ز عشق روز منیر تو گونه شب داج

3 چو حاجبان سر زلفت سیاه پوشیده ست چو خسروان دل و صبرم همی کند تاراج

4 رخ تو تخته عاج است و دست فتنه بر او ز بهر بردن دلها دو خط نبشت زساج

1 آزر و مانی که صورتهای دلبر کرده اند نی رخ چون ماه و نی زلف چو عنبر کرده اند

2 عنبرین گیسوی و مه دیدار آن دلبر مرا بی نیاز از صورت مانی و آزر کرده اند

3 نرگسش چشم است و سروش قد و خوبان نام او ماه نرگس چشم و سرو ماه منظر کرده اند

4 وصف آن رخشنده عارض نعت آن تابنده روی فهم و فکرت را به رتبت روم و ششتر کرده اند

1 خوبی به روی خوب تو اقرار می‌کند عقل از نهیب عشق تو زنهار می‌کند

2 دل را دل چو سنگ تو آزار می‌دهد دم را دهان تنگ تو افگار می‌کند

3 خوشتر ز جان و عمری و از خواب خوش مرا آن چشم نیم‌خواب تو بیدار می‌کند

4 خورشید دلبرانی و رویت به دلبری با خویشتن دو زلف تو را یار می‌کند

1 گر ز جفا دوست پشیمان شود کار من از عشق به سامان شود

2 صبر کنم گرچه جفا می کند آخر از آن کرده پشیمان شود

3 مذهب خوبان ز جفا نگذرد او سپس مذهب ایشان شود

4 حال من از عشق پریشان کند چون سر زلفینش پریشان شود

1 این پری رویان که با زلف پریشان آمدند آدمی را اصل و فرع فتنه ایشان آمدند

2 عاشقان را با سر کار پریشان کرده اند تا به میدان با سر زلف پریشان آمدند

3 از رخ رنگین قرین آذر برزین شدند وز لب شیرین شریک آب حیوان آمدند

4 زلفشان چو زنگیان پاسبان بر گرد رخ راست گویی گنج خوبی را نگهبان آمدند

1 سبزه ها چون نقش دیبا دلبر و زیبا شدند ابر دیباباف شد تا سبزه ها دیبا شدند

2 قطره باران به اشک دلبران ماننده شد راغها چون روی دلداران از آن زیبا شدند

3 عاشقان را عاشقی گر واله و شیدا کند بلبلان از عشق گلها واله و شیدا شدند

4 تا گل اندر باغها چون روی معشوقان شکفت رازهای عاشقان از باغ و دل پیدا شدند

آثار ادیب صابر

11 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب صابر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب صابر شعر مورد نظر پیدا کنید.