رخ تو روز منیر است و زلف تو از ادیب صابر قصیده 24
1. رخ تو روز منیر است و زلف تو شب داج
برید صبر مرا تیغ عشقشان اوداج
...
1. رخ تو روز منیر است و زلف تو شب داج
برید صبر مرا تیغ عشقشان اوداج
...
1. آزر و مانی که صورتهای دلبر کرده اند
نی رخ چون ماه و نی زلف چو عنبر کرده اند
...
1. خوبی به روی خوب تو اقرار میکند
عقل از نهیب عشق تو زنهار میکند
...
1. گر ز جفا دوست پشیمان شود
کار من از عشق به سامان شود
...
1. این پری رویان که با زلف پریشان آمدند
آدمی را اصل و فرع فتنه ایشان آمدند
...
1. سبزه ها چون نقش دیبا دلبر و زیبا شدند
ابر دیباباف شد تا سبزه ها دیبا شدند
...
1. چه لعبتی است که او سر بریده خوب آید
ز سر بریدن او قدر او بیفزاید
...
1. زلف تو از مشک و مشک پر گره و بند
لب ز عقیق و عقیق پر شکر و قند
...
1. اگر چه عشق بتان سر به سر بلا باشد
دلم به عشق همه ساله مبتلا باشد
...
1. چنین یاری که من دارم به حُسنش یار کی باشد
همی بت خوانمش در حسن و بت عیار کی باشد
...
1. آمد آن فصل که در وی همه جز مل نخورند
و آمد آن روز که مرغان همه جز گل نچرند
...