6 اثر از باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / گلستان سعدی شیرازی / باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان

باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی

در جامع بعلبک وقتی کلمه‌ای همی‌گفتم به طریق وعظ با جماعتی افسرده دل مرده ره از عالم صورت به عالم معنی نبرده. ,

دیدم که نفسم در نمی‌گیرد و آتشم در هیزم تر اثر نمی‌کند. ,

دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران. ولیکن در معنی باز بود و سلسله سخن دراز. ,

در معانی این آیت که «و نَحن اَقرَبُ الیه مِنْ حَبل الورید» سخن به جایی رسانیده که گفتم: ,

شبی در بیابان مکه از بی‌خوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار. ,

2 پای مسکین پیاده چند رود کز تحمل ستوه شد بُختی

3 تا شود جسم فربهی لاغر لاغری مرده باشد از سختی

گفت: ای برادر! حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بردی وگر خفتی مردی. ,

پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمی‌شد. ,

مدتها در آن رنجور بود و شکر خدای عزّوجل علی الدوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه می‌گویی؟ گفت: شکر آن که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی. ,

3 گر مرا زار به کشتن دهد آن یار عزیز تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد

4 گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد کاو دل آزرده شد از من غم آنم باشد

درویشی را ضرورتی پیش آمد، گلیمی از خانه یاری بدزدید. ,

حاکم فرمود که دستش بدر کنند. ,

صاحب گلیم شفاعت کرد که: من او را بحل کردم. ,

گفتا: به شفاعت تو حدّ شرع فرو نگذارم. ,

پادشاهی پارسایی را دید. ,

گفت: هیچت از ما یاد آید؟ ,

گفت: بلی! وقتی که خدا را فراموش می‌کنم. ,

4 هر سو دود آن کش ز بر خویش براند وآن را که بخواند به در کس ندواند

یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ. ,

پرسید که موجب درجات این چیست و سبب درکات آن که مردم به خلاف این معتقد بودند؟ ,

ندا آمد که این پادشه به ارادت درویشان به بهشت اندر است و این پارسا به تقرب پادشاهان در دوزخ. ,

4 دلقت به چه کار آید و مسحی و مرقع خود را ز عمل‌های نکوهیده بری دار

پیاده‌ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه به در آمد و همراه ما شد و معلومی نداشت. ,

خرامان همی‌رفت و می‌گفت: ,

3 « نه به استر بر سوارم نه چو اشتر زیر بارم نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم

4 غم موجود و پریشانی معدوم ندارم نفسی می‌زنم آسوده و عمری می‌گذارم »

عابدی را پادشاهی طلب کرد. ,

اندیشید که دارویی بخورم تا ضعیف شوم مگر اعتقادی که دارد در حق من زیادت کند. ,

آورده‌اند که داروی قاتل بخورد و بمرد. ,

4 آن که چون پسته دیدمش همه مغز پوست بر پوست بود همچو پیاز

کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی قیاس ببردند. ,

بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند و فایده نبود: ,

3 چو پیروز شد دزد تیره روان چه غم دارد از گریه کاروان

لقمان حکیم اندر آن کاروان بود. ,

چندان که مرا شیخ اجلّ ابوالفرج بن جوزی رحمة الله علیه ترک سماع فرمودی و به خلوت و عزلت اشارت کردی عنفوان شبابم غالب آمدی و هوا و هوس طالب. ,

ناچار به خلاف رای مربّی قدمی برفتمی و از سماع و مجالست حظی برگرفتمی و چون نصیحت شیخم یاد آمدی گفتمی: ,

3 قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را محتسب گر می خورد معذور دارد مست را

تا شبی به مجمع قومی برسیدم که در میان مطربی دیدم: ,

آثار سعدی شیرازی

6 اثر از باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.