6 اثر از باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / گلستان سعدی شیرازی / باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان

باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی

1 این حکایت شنو که در بغداد رایت و پرده را خلاف افتاد

2 رایت از گرد راه و رنج رکاب گفت با پرده از طریق عتاب:

3 من و تو هر دو خواجه‌تاشانیم بندهٔ بارگاه سلطانیم

4 من ز خدمت دمی نیاسودم گاه و بیگاه در سفر بودم

یکی بر سر راهی مست خفته بود و زمام اختیار از دست رفته. ,

عابدی بر وی گذر کرد و در آن حالت مستقبح او نظر کرد. ,

جوان از خواب مستی سر بر آورد و گفت: ,

اذا مَرّوا بِاللغو مَرّوا کراماً ,

درویشی به مقامی در آمد که صاحب آن بقعه کریم النفس بود. طایفه اهل فضل و بلاغت در صحبت او هر یکی بذله و لطیفه همی‌گفتند. ,

درویش راه بیابان کرده بود و مانده و چیزی نخورده. ,

یکی از آن میان به طریق ظرافت گفت: تو را هم چیزی بباید گفت. ,

گفت: مرا چون دیگران فضل و ادبی نیست و چیزی نخوانده‌ام به یک بیت از من قناعت کنید. ,

یکی از صاحبدلان زورآزمایی را دید به هم بر آمده و کف بر دماغ انداخته. ,

گفت: این را چه حالت است؟ ,

گفتند: فلان دشنام دادش. ,

گفت: این فرومایه هزار من سنگ برمی‌دارد و طاقت سخنی نمی‌آرد. ,

مطابق این سخن پادشاهی را مهمی پیش آمد. گفت اگر این حالت به مراد من بر آید چندین درم دهم زاهدان را. ,

چون حاجتش بر آمد و تشویش خاطرش برفت وفای نذرش به وجود شرط لازم آمد. یکی را از بندگان خاص کیسه درم داد تا صرف کند بر زاهدان. ,

گویند غلامی عاقل هشیار بود. همه روز بگردید و شبانگه باز آمد و درم‌ها بوسه داد و پیش ملک بنهاد و گفت: زاهدان را چندان که گردیدم نیافتم! ,

گفت: این چه حکایت است؟! آنچه من دانم در این ملک چهارصد زاهد است. ,

فقیهی پدر را گفت: هیچ از این سخنان رنگین دلاویز متکلمان در من اثر نمی‌کند به حکم آن که نمی‌بینم مر ایشان را فعلی موافق گفتار: ,

2 ترک دنیا به مردم آموزند خویشتن سیم و غلّه اندوزند

3 عالمی را که گفت باشد و بس هر چه گوید نگیرد اندر کس

4 عالم آن کس بود که بد نکند نه بگوید به خلق و خود نکند

پادشاهی به دیده استحقار در طایفه درویشان نظر کرد. ,

یکی زآن میان به فراست به جای آورد و گفت: ای ملک! ما در این دنیا به جیش از تو کمتریم و به عیش خوشتر و به مرگ برابر و به قیامت بهتر. ,

3 اگر کشور خدای کامران است وگر درویش حاجتمند نان است

4 در آن ساعت که خواهند این و آن مرد نخواهند از جهان بیش از کفن برد

حکیمی را پرسیدند: از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است؟ ,

گفت: آن که را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست. ,

3 نماند حاتم طایی ولیک تا به ابد بماند نام بلندش به نیکویی مشهور

4 زکات مال به در کن که فضله رز را چو باغبان بزند بیشتر دهد انگور

1 پیرمردی لطیف در بغداد دخترک را به کفشدوزی داد

2 مردک سنگدل چنان بگزید لب دختر که خون از او بچکید

3 بامدادان پدر چنان دیدش پیش داماد رفت و پرسیدش

4 کای فرومایه این چه دندان است؟ چند خایی لبش؟ نه انبان است

1 دیدم گل تازه چند دسته بر گنبدی از گیاه رسته

2 گفتم: چه بود گیاه ناچیز تا در صف گل نشیند او نیز؟

3 بگریست گیاه و گفت خاموش صحبت نکند کرم فراموش

4 گر نیست جمال و رنگ و بویم آخر نه گیاه باغ اویم؟

آثار سعدی شیرازی

6 اثر از باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.