6 اثر از باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / گلستان سعدی شیرازی / باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان

باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی

چندان که مرا شیخ اجلّ ابوالفرج بن جوزی رحمة الله علیه ترک سماع فرمودی و به خلوت و عزلت اشارت کردی عنفوان شبابم غالب آمدی و هوا و هوس طالب. ,

ناچار به خلاف رای مربّی قدمی برفتمی و از سماع و مجالست حظی برگرفتمی و چون نصیحت شیخم یاد آمدی گفتمی: ,

3 قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را محتسب گر می خورد معذور دارد مست را

تا شبی به مجمع قومی برسیدم که در میان مطربی دیدم: ,

لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ ,

گفت: از بی ادبان! هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم. ,

3 نگویند از سر بازیچه حرفی کز آن پندی نگیرد صاحب هوش

4 و گر صد باب حکمت پیش نادان بخوانند آیدش بازیچه در گوش

عابدی را حکایت کنند که شبی ده من طعام بخوردی و تا سحر ختمی در نماز بکردی. ,

صاحبدلی شنید و گفت: اگر نیم نانی بخوردی و بخفتی بسیار از این فاضل‌تر بودی. ,

3 اندرون از طعام خالی دار تا در او نور معرفت بینی

4 تهی از حکمتی به علت آن که پری از طعام تا بینی

بخشایش الهی گم شده‌ای را در مناهی چراغ توفیق فرا راه داشت تا به حلقه اهل تحقیق در آمد. ,

به یمن قدم درویشان و صدق نفس ایشان ذمائم اخلاقش به حمائد مبدل گشت دست از هوا و هوس کوتاه کرده. ,

و زبان طاعنان در حق او همچنان دراز که بر قاعده اوّل است و زهد و طاعتش نامعوّل. ,

4 به عذر و توبه توان رستن از عذاب خدای ولیک می‌نتوان از زبان مردم رست

پیش یکی از مشایخ گله کردم که: فلان به فساد من گواهی داده است. ,

گفتا: به صلاحش خجل کن! ,

3 تو نیکو روش باش تا بدسگال به نقص تو گفتن نیابد مجال

4 چو آهنگ بربط بود مستقیم کی از دست مطرب خورد گوشمال

یکی را از مشایخ شام پرسیدند از حقیقت تصوف. ,

گفت: پیش از این طایفه‌ای در جهان بودند به صورت پریشان و به معنی جمع، اکنون جماعتی هستند به صورت جمع و به معنی پریشان. ,

3 چو هر ساعت از تو به جایی رود دل به تنهایی اندر صفایی نبینی

4 ورت جاه و مال است و زرع و تجارت چو دل با خدای است خلوت نشینی

یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه‌ای خفته. ,

شوریده‌ای که در آن سفر همراه ما بود نعره‌ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت. ,

چون روز شد گفتمش: آن چه حالت بود؟ ,

گفت: بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم از بیشه. ,

وقتی در سفر حجاز طایفه‌ای جوانان صاحبدل همدم من بودند و هم قدم. ,

وقت‌ها زمزمه‌ای بکردندی و بیتی محققانه بگفتندی، و عابدی در سبیل منکر حال درویشان بود و بی‌خبر از درد ایشان. ,

تا برسیدیم به خیل بنی هلال، کودکی سیاه از حیّ عرب به در آمد و آوازی بر آورد که مرغ از هوا در آورد. ,

اشتر عابد را دیدم که به رقص اندر آمد و عابد را بینداخت و برفت. ,

یکی را از ملوک مدّت عمر سپری شد. قائم مقامی نداشت. وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از در شهر اندر آید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض مملکت بدو کنند. ,

اتفاقاً اول کسی که در آمد گدایی بود همه عمر لقمه اندوخته و رقعه دوخته. ,

ارکان دولت و اعیان حضرت وصیت ملک به جای آوردند و تسلیم مفاتیح قلاع و خزاین بدو کردند و مدّتی ملک راند تا بعضی امرای دولت گردن از طاعت او بپیچانیدند و ملوک از هر طرف به منازعت خاستن گرفتند و به مقاومت لشکر آراستن. ,

فی الجمله سپاه و رعیت به هم بر آمدند و برخی طرف بلاد از قبض تصرف او به در رفت. ,

ابوهریره رضی الله عنه هر روز به خدمت مصطفی صلی الله علیه آمدی. گفت: یا اباهریره! زُرنی غِبّاً تَزْدَد حُباً: هر روز میا تا محبت زیادت شود. ,

صاحبدلی را گفتند: بدین خوبی که آفتاب است نشنیده‌ایم که کس او را دوست گرفته است و عشق آورده. گفت: برای آن که هر روز می‌توان دید مگر در زمستان که محجوب است و محبوب. ,

3 به دیدار مردم شدن عیب نیست ولیکن نه چندان که گویند بس

4 اگر خویشتن را ملامت کنی ملامت نباید شنیدت ز کس

آثار سعدی شیرازی

6 اثر از باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در اخلاق درویشان در گلستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.