6 اثر از باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / بوستان سعدی شیرازی / باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان

باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی

1 یکی را حکایت کنند از ملوک که بیماری رشته کردش چو دوک

2 چنانش در انداخت ضعف جسد که می‌برد بر زیردستان حسد

3 که شاه ار چه بر عرصه نام آور است چو ضعف آمد از بیدقی کمتر است

4 ندیمی زمین ملک بوسه داد که ملک خداوند جاوید باد

1 شنیدم که از پادشاهان غور یکی پادشه خر گرفتی به زور

2 خران زیر بار گران بی علف به روزی دو مسکین شدندی تلف

3 چو منعم کند سفله را، روزگار نهد بر دل تنگ درویش، بار

4 چو بام بلندش بود خودپرست کند بول و خاشاک بر بام پست

1 چو الب ارسلان جان به جان‌بخش داد پسر تاج شاهی به سر برنهاد

2 به تربت سپردندش از تاجگاه نه جای نشستن بد آماجگاه

3 چنین گفت دیوانه‌ای هوشیار چو دیدش پسر روز دیگر سوار

4 زهی ملک و دوران سر در نشیب پدر رفت و پای پسر در رکیب

1 قزل ارسلان قلعه‌ای سخت داشت که گردن به الوند بر می‌فراشت

2 نه اندیشه از کس نه حاجت به هیچ چو زلف عروسان رهش پیچ پیچ

3 چنان نادر افتاده در روضه‌ای که بر لاجوردی طبق بیضه‌ای

4 شنیدم که مردی مبارک حضور به نزدیک شاه آمد از راه دور

1 شنیدم که از نیکمردی فقیر دل آزرده شد پادشاهی کبیر

2 مگر بر زبانش حقی رفته بود ز گردن‌کشی بر وی آشفته بود

3 به زندان فرستادش از بارگاه که زورآزمای است بازوی جاه

4 ز یاران کسی گفتش اندر نهفت مصالح نبود این سخن گفت، گفت

1 شنیدم که از پادشاهان غور یکی پادشه خر گرفتی به زور

2 خران زیر بار گران بی علف به روزی دو مسکین شدندی تلف

3 چو منعم کند سفله را، روزگار نهد بر دل تنگ درویش، بار

4 چو بام بلندش بود خودپرست کند بول و خاشاک بر بام پست

1 یکی مشت زن بخت و روزی نداشت نه اسباب شامش مهیا نه چاشت

2 ز جور شکم گل کشیدی به پشت که روزی محال است خوردن به مشت

3 مدام از پریشانی روزگار دلش حسرت آورد و تن سوگوار

4 گهش جنگ با عالم خیره‌کش گه از بخت شوریده، رویش ترش

1 چو دور خلافت به مأمون رسید یکی ماه پیکر کنیزک خرید

2 به چهر آفتابی، به تن گلبنی به عقل خردمند بازی کنی

3 به خون عزیزان فرو برده چنگ سر انگشتها کرده عناب رنگ

4 بر ابروی عابد فریبش خضاب چو قوس قزح بود بر آفتاب

1 حکایت کنند از جفاگستری که فرماندهی داشت بر کشوری

2 در ایام او روز مردم چو شام شب از بیم او خواب مردم حرام

3 همه روز نیکان از او در بلا به شب دست پاکان از او بر دعا

4 گروهی بر شیخ آن روزگار ز دست ستمگر گرستند زار

1 دلاور که باری تهور نمود بباید به مقدارش اندر فزود

2 که بار دگر دل نهد بر هلاک ندارد ز پیکار یأجوج باک

3 سپاهی در آسودگی خوش بدار که در حالت سختی آید به کار

4 سپاهی که کارش نباشد به برگ چرا دل نهد روز هیجا به مرگ؟

آثار سعدی شیرازی

6 اثر از باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.