6 اثر از باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / بوستان سعدی شیرازی / باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان

باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی

1 نگویم ز جنگ بد اندیش ترس در آوازهٔ صلح از او بیش ترس

2 بسا کس به روز آیت صلح خواند چو شب شد سپه بر سر خفته راند

3 زره پوش خسبند مرد اوژنان که بستر بود خوابگاه زنان

4 به خیمه درون مرد شمشیر زن برهنه نخسبد چو در خانه زن

1 دو تن، پرور ای شاه کشور گشای یکی اهل رزم و دگر اهل رای

2 ز نام آوران گوی دولت برند که دانا و شمشیر زن پرورند

3 هر آن کاو قلم را نورزید و تیغ بر او گر بمیرد مگو ای دریغ

4 قلم زن نکودار و شمشیر زن نه مطرب که مردی نیاید ز زن

1 به پیکار دشمن دلیران فرست هژبران به ناورد شیران فرست

2 به رای جهاندیدگان کار کن که صید آزموده‌ست گرگ کهن

3 مترس از جوانان شمشیر زن حذر کن ز پیران بسیار فن

4 جوانان پیل افکن شیرگیر ندانند دستان روباه پیر

1 همی تا برآید به تدبیر کار مدارای دشمن به از کارزار

2 چو نتوان عدو را به قوت شکست به نعمت بباید در فتنه بست

3 گر اندیشه باشد ز خصمت گزند به تعویذ احسان زبانش ببند

4 عدو را به جای خسک زر بریز که احسان کند کند، دندان تیز

1 حکایت کنند از جفاگستری که فرماندهی داشت بر کشوری

2 در ایام او روز مردم چو شام شب از بیم او خواب مردم حرام

3 همه روز نیکان از او در بلا به شب دست پاکان از او بر دعا

4 گروهی بر شیخ آن روزگار ز دست ستمگر گرستند زار

1 به تدبیر جنگ بد اندیش کوش مصالح بیندیش و نیت بپوش

2 منه در میان راز با هر کسی که جاسوس هم کاسه دیدم بسی

3 سکندر که با شرقیان حرب داشت در خیمه گویند در غرب داشت

4 چو بهمن به زاولستان خواست شد چپ آوازه افکند و از راست شد

1 نگویم ز جنگ بد اندیش ترس در آوازهٔ صلح از او بیش ترس

2 بسا کس به روز آیت صلح خواند چو شب شد سپه بر سر خفته راند

3 زره پوش خسبند مرد اوژنان که بستر بود خوابگاه زنان

4 به خیمه درون مرد شمشیر زن برهنه نخسبد چو در خانه زن

1 چو شمشیر پیکار برداشتی نگه دار پنهان ره آشتی

2 که لشکر شکوفان مغفر شکاف نهان صلح جستند و پیدا مصاف

3 دل مرد میدان نهانی بجوی که باشد که در پایت افتد چو گوی

4 چو سالاری از دشمن افتد به چنگ به کشتن درش کرد باید درنگ

1 گرت خویش دشمن شود دوستدار ز تلبیسش ایمن مشو زینهار

2 که گردد درونش به کین تو ریش چو یاد آیدش مهر پیوند خویش

3 بد اندیش را لفظ شیرین مبین که ممکن بود زهر در انگبین

4 کسی جان از آسیب دشمن ببرد که مر دوستان را به دشمن شمرد

1 میان دو بد خواه کوتاه دست نه فرزانگی باشد ایمن نشست

2 که گر هر دو باهم سگالند راز شود دست کوتاه ایشان دراز

3 یکی را به نیرنگ مشغول دار دگر را برآور ز هستی دمار

4 اگر دشمنی پیش گیرد ستیز به شمشیر تدبیر خونش بریز

آثار سعدی شیرازی

6 اثر از باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.