6 اثر از باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / بوستان سعدی شیرازی / باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان

باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی

1 خردمند مردی در اقصای شام گرفت از جهان کنج غاری مقام

2 به صبرش در آن کنج تاریک جای به گنج قناعت فرو رفته پای

3 شنیدم که نامش خدادوست بود ملک سیرتی، آدمی پوست بود

4 بزرگان نهادند سر بر درش که در می‌نیامد به درها سرش

1 خبر یافت گردن‌کشی در عراق که می‌گفت مسکینی از زیر طاق

2 تو هم بر دری هستی امیدوار پس امید بر در نشینان برآر

3 نخواهی که باشد دلت دردمند دل دردمندان برآور ز بند

4 پریشانی خاطر دادخواه براندازد از مملکت پادشاه

1 شنیدم که بگریست سلطان روم بر نیکمردی ز اهل علوم

2 که پایابم از دست دشمن نماند جز این قلعه و شهر با من نماند

3 بسی جهد کردم که فرزند من پس از من بود سرور انجمن

4 کنون دشمن بدگهر دست یافت سر دست مردی و جهدم بتافت

1 تو کی بشنوی نالهٔ دادخواه به کیوان برت کلهٔ خوابگاه؟

2 چنان خسب کآید فغانت به گوش اگر دادخواهی برآرد خروش

3 که نالد ز ظالم که در دور توست که هر جور کاو می‌کند جور توست

4 نه سگ دامن کاروانی درید که دهقان نادان که سگ پرورید

1 شبی دود خلق آتشی برفروخت شنیدم که بغداد نیمی بسوخت

2 یکی شکر گفت اندران خاک و دود که دکان ما را گزندی نبود

3 جهاندیده‌ای گفتش ای بوالهوس تو را خود غم خویشتن بود و بس؟

4 پسندی که شهری بسوزد به نار اگر چه سرایت بود بر کنار؟

1 چنان قحط سالی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق

2 چنان آسمان بر زمین شد بخیل که لب تر نکردند زرع و نخیل

3 بخوشید سرچشمه‌های قدیم نماند آب، جز آب چشم یتیم

4 نبودی به جز آه بیوه زنی اگر برشدی دودی از روزنی

1 خردمند مردی در اقصای شام گرفت از جهان کنج غاری مقام

2 به صبرش در آن کنج تاریک جای به گنج قناعت فرو رفته پای

3 شنیدم که نامش خدادوست بود ملک سیرتی، آدمی پوست بود

4 بزرگان نهادند سر بر درش که در می‌نیامد به درها سرش

1 خبرداری از خسروان عجم که کردند بر زیردستان ستم؟

2 نه آن شوکت و پادشایی بماند نه آن ظلم بر روستایی بماند

3 خطا بین که بر دست ظالم برفت جهان ماند و با او مظالم برفت

4 خنک روز محشر تن دادگر که در سایهٔ عرش دارد مقر

1 شنیدم که در مرزی از باختر برادر دو بودند از یک پدر

2 سپهدار و گردن کش و پیلتن نکو روی و دانا و شمشیر زن

3 پدر هر دو را سهمگین مرد یافت طلبکار جولان و ناورد یافت

4 برفت آن زمین را دو قسمت نهاد به هر یک پسر، زآن نصیبی بداد

1 مها زورمندی مکن با کهان که بر یک نمط می‌نماند جهان

2 سر پنجهٔ ناتوان بر مپیچ که گر دست یابد برآیی به هیچ

3 عدو را به کوچک نباید شمرد که کوه کلان دیدم از سنگ خرد

4 نبینی که چون با هم آیند مور ز شیران جنگی برآرند شور

آثار سعدی شیرازی

6 اثر از باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب اول در عدل و تدبیر و رای در بوستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.