در رهگذر باد چراغی که از رودکی سمرقندی رباعی 1
1. در رهگذر باد چراغی که تراست
ترسم که: بمیرد از فراغی که تراست
...
1. در رهگذر باد چراغی که تراست
ترسم که: بمیرد از فراغی که تراست
...
1. با آن که دلم از غم هجرت خون است
شادی به غم توام ز غم افزون است
...
1. جایی که گذرگاه دل محزونست
آن جا دو هزار نیزه بالا خونست
...
1. دل خسته و بستهٔ مسلسل موییست
خون گشته و کشتهٔ بت هندوییست
...
1. تقدیر، که بر کشتنت آزرم نداشت
بر حسن و جوانیت دل نرم نداشت
...
1. چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
...
1. ...
...
...
1. بی روی تو خورشید جهانسوز مباد
هم بی تو چراغ عالم افروز مباد
...
1. زلفش بکشی شب دراز اندازد
ور بگشایی چنگل باز اندازد
...
1. چون روز علم زند به نامت ماند
چون یک شبه شد ماه به جامت ماند
...
1. جز حادثه هرگز طلبم کس نکند
یک پرسش گرم جز تبم کس نکند
...
1. ...
...
...