1 سنجد چیلان بدو نیمه شده نقطهٔ سرمه به یک یک برزده
1 هست از مغز سرت، ای منگله همچو رش مانده تهی از کشکله
1 بهترین یاران و نزدیکان همه نزد او دارم همیشه اندمه
1 پس بیو بارید ایشان را همه نی شبان را میش زنده، نی رمه
1 جای کرد از بهر بودن کازهای زان که کرده بودشان اندازهای
1 گفت: ای من، مرد خام کل درای پیش آن فرتوت پیر ژاژخای
1 بینی و گنده دهان داری و نای خایگان غر، هر یکی همچون درای
1 پیسی و ناسور کون و گربه پای خایه غر داری تو، چون اشتر درای
1 آبکندی دور و بس تاریک جای لغز لغزان چون درو بنهند پای
1 زشت و نافرهخته و نابخردی آدمی رویی و در باطن بدی