1 گنبدی نهمار بر برده، بلند نه ستونش از برون، نه زیر بند
1 کرد روبه یوزواری یک زَغَند خویشتن را زان میان بیرون فگند
1 از تو دارم هر چه در خانه خنور وز تو دارم نیز گندم در کنور
1 با کُروز و خرمی، آهو به دشت می خرامد چون کسی کو مست گشت
1 آبکندی دور و بس تاریک جای لغز لغزان چون درو بنهند پای
1 چون که نالنده بدو گستاخ شد تن درستی آمد و در واخ شد
1 مرد مزدور اندر آغازید کار پیش او دوستان همی زد بی کیار
1 گر بزان شهر با من تاختند من ندانستم چه تنبل ساختند؟
1 ابله و فرزانه را فرجام خاک جایگاه هر دو اندر یک مغاک
1 چون کشف انبوه غوغایی بدید بانگ وژخ مردمان، خشم آورید