1 من سخن گویم، تو کانایی کنی هر زمانی دست بر دستی زنی
1 دستگاه او نداند کز چه روی؟ تنبل و کنبوره در دستان اوی
1 شو، بدان گنج اندرون خمی بجوی زیر او سُمجی است، بیرون شد بدوی
1 چون یکی جغبوت پستانبند اوی شیر دوشی زو به روزی دو سبوی
1 خم و خنبه پر ز انده، دل تهی زعفران و نرگس و بید و بهی