ثریای فیروزهگون چشم من از رهی معیری قطعه 125
1. ثریای فیروزهگون چشم من
که چون آسمان پاس دلها نداشت
...
1. ثریای فیروزهگون چشم من
که چون آسمان پاس دلها نداشت
...
1. چون که دلداده نخستم، دید
ریخت در پای من، به دست امید
...
1. بیتو ای گل، در این شام تاری
دامنم پرگل از اشک و خون است
...
1. آن لالهنام لالهفروش، از دو زلف خود
بر ماه و زهره غالیهپوشی کند همی
...
1. بهر تو این خجستهکتاب آورد نشاط
چون یار مهربان که به دلداده میرسد
...
1. گفتم: این چشم جاودانه تو
با که اسرار خویشتن گوید؟
...
1. ای پوشکین درود فرستم تو را درود
وز اهل دل پیام رسانم تو را پیام
...
1. درون کلبه تنگی شبانگاه
ز آتشدان، به هرسو شعله خیزد
...
1. تو ای آتشین زهره کز تابناکی
فروزان کنی بزم چرخ کهن را
...
1. دل تو را دادم چو دیدم روی تو
کز همه خوبان پسندیدم تو را
...
1. از فتنه پریشان نشود هر که پناهی
در سایه گیسوی پریشان تو گیرد
...
1. فتاد گوهر یکتای من به دست رقیب
اگرچه از صدف سینه خانه ساختمش
...