1 ای پوشکین درود فرستم تو را درود وز اهل دل پیام رسانم تو را پیام
2 آثار تو خجسته بود ای خجستهمرد اشعار تو ستوده بود ای ستودهنام
3 بستی میان به خدمت مردم، ز روی مهر زان رو که لوح سینهات از کینه پاک بود
4 افسانهات چو نغمه شادی امیدبخش اندیشهات چو مهر فلک تابناک بود
1 درون کلبه تنگی شبانگاه ز آتشدان، به هرسو شعله خیزد
2 در آتش چوب تر همچون دل من «سری سوزد، سری خونابه ریزد»
3 سراید ساز، از سوز جدایی به گوشم نغمههای آشنایی
4 ز برف بهمنی پوشیده هامون پرند سیمگون بر پیکر خویش
1 تو ای آتشین زهره کز تابناکی فروزان کنی بزم چرخ کهن را
2 برون افکنی از پی دلفریبی از آن نیلگون جامه، سیمینهتن را
3 به روی تو زان فتنه شد خاطر من که مانندهای روی معشوق من را
4 ز روشنگرانت شبی انجمن کن بیفروز از چهره آن انجمن را
1 دل تو را دادم چو دیدم روی تو کز همه خوبان پسندیدم تو را
2 دلفریبان جهان را یک به یک دیدم و از جمله بگزیدم تو را
3 گر جفا راندی نکردم شکوهای ور خطا کردی نپرسیدم تو را
4 خون من خوردی و بخشودم گنه جان طلب کردی و بخشیدم تو را
1 از فتنه پریشان نشود هر که پناهی در سایه گیسوی پریشان تو گیرد
2 از بس که شتابان و گریزان چو نسیمی گل دست گشوده است که دامان تو گیرد
1 فتاد گوهر یکتای من به دست رقیب اگرچه از صدف سینه خانه ساختمش
2 فریب داد مرا دلفریب من ای کاش که میشناختمش یا نمیشناختمش
1 مباش جان پدر غافل از مقام پدر که واجب است به فرزند احترام پدر
2 اگر زمانه به نام تو افتخار کند تو در زمانه مکن فخر جز به نام پدر
1 دوران روزگار دهد پند مرد را لیکن دمی که تیره شود روزگار او
2 دردا و حسرتا! که رسد مردم جوان روزی به تجربت که نیاید به کار او
1 موی سپید، آیت پیری است در جهان گوش تو از سپیدی مو شکوهها شنید
2 لیکن سیاهروزی من بین که بر سرم مویی به جا نماند که پیری کند سپید
1 ای دلیران تیغ خونبار از میان باید گرفت انتقام خون آذربایجان باید گرفت
2 خصم اگر بر آسمان یابد گذر مریخوار ره چو مهر تیغزن، بر آسمان باید گرفت
3 روبهان از بیم جان رفتند در سوراخها هان پی کیفر، گلوی روبهان باید گرفت
4 خانمان خلق را گر سفلهای بر باد داد کینه از آن سفله بیخانمان باید گرفت